مطرباچنگ را بکش به کنار
رگ این خشک مغز رابفشار
به نفسهای آتشین چون برق
ازنیستان جسم دود برآر
میر این کاروان تویی امروز
خفتگان رازخواب کن بیدار
خون مارابخر زقبضه خاک
سیل ماراببربه دریا بار
حدی عاشقانه ای سرکن
بارمن غم ازدل جهان بردار
به نوا نرم ساز دلهارا
تاشود نقش را پذیرفتار
پوست برمغز پخته زندان است
مغز را از حجاب پوست برآر
حسن یوسف حریف زندان نیست
پرده بردار ازرخ اسرار
درفلاخن گذار دلهارا
پس میفکن به کوچه دلدار
سینه زنگ بسته مارا
صیقلی کن چو چهره دلدار
سخن از زلف دلستان سرکن
رگ جان را به پیچ وتاب درآر
نی سواران ناله نی را
نیست میدان به جز دل افگار
کشتی از بادبان برآرد پر
آه دل راکند سبکرفتار
عشق چون ناله سرکند،عشاق
پای کوبان روند برسردار
چون زندکف به یکدگرعاشق
هردوعالم بهم خورد یکبار
ترک دستارکن که نخل امید
چون فشاند شکوفه، آرد بار
دیگ جوشان چه می کند سرپوش
سرعاشق کجابرد دستار؟
نیست دریای عشق لنگرگیر
دل بپردازاز شکیب و قرار
جلوه شاهدان خوش حرکات
آ ب راباز دارد از رفتار
چقدردست و پا زدم صائب
که دل از دست رفت ودست از کار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و شور و هیجان درونی پرداخته است. شاعر از موسیقی و نوا بهعنوان ابزاری برای بیداری دلها و روحهای خوابآلود یاد میکند و از عشق بهعنوان نیرویی قدرتمند که انسان را از حالت رکود و خاموشی خارج میکند، صحبت میکند. او به تنگناها و محدودیتهای جسمی و اجتماعی اشاره میکند و میخواهد رنج و غم را از دلها دور کند. با استفاده از تصاویر شاعرانه، از جمله اشاره به حسن یوسف و زیبایی دلدار، شاعر به دنیای عشق و زیبایی میپردازد و تأکید میکند که عشق نمیتواند در زندانها گرفتار بماند و باید آزاد شود. در نهایت، شعر تلاشی است برای رهایی از بندهای مادی و رسیدن به حقیقت و احساسات عمیق.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، ساز را کنار بگذار و بر رگ این مغز خشک فشار بیاور.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن شوق و هیجان، از جوشش و انرژی درونی خود بهره ببر و مانند برقی که از نیستان میگذرد، وجود خود را در مسیر خود بیافروز. از وجودت بخار و سایهای برافراز که نشاندهندهی زندگی و شوری درونت باشد.
هوش مصنوعی: ای فرمانده این کاروان، امروز تویی که باید خوابآلودگان را بیدار کنی.
هوش مصنوعی: خون مرا از چنگال خاک بخر و سیل مرا به دریا برسان.
هوش مصنوعی: به آقای بارمن بگو که یک شعر عاشقانه بنویسد و غم و غصه را از دلها پاک کند و دنیا را از ناراحتیها خالی سازد.
هوش مصنوعی: با نوا و صدا دلها را نرم کن تا بتوانند به خوبی نقش و واقعیت را بپذیرند.
هوش مصنوعی: پوست، مانند درکی است که مغز در آن گرفتار شده و برای رهایی از محدودیتها، باید مغز را از حجاب پوست آزاد کرد.
هوش مصنوعی: زیبایی یوسف با تمام زندانها قابل مقایسه نیست؛ پرده را کنار بزن و رازهای پنهان را آشکار کن.
هوش مصنوعی: دلهای عاشق را در اندیشه و خیال کسی رها نکن، چرا که ممکن است عشق و محبت به آن شخص به سرانجام نرسد و باعث دلسردی و ناراحتی شود.
هوش مصنوعی: دل و جان ما را که پر از غم و غصه است، مثل چهره ی معشوق زیبا و نازک کن و آرامش ببخش.
هوش مصنوعی: در مورد زیبایی و جذابیت محبوب سخن بگوی و با کلمات خود احساسات و عواطف عمیقتری را در جان دیگران بیدار کن.
هوش مصنوعی: سواران نی، صدای نی را نمیشنوند و فقط دلهای شکستهاند که از این نوا متاثر میشوند.
هوش مصنوعی: کشتی با استفاده از بادبان حرکت میکند و دل را از غم و درد سبکبار میسازد.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به حالت ناله و افسوس برسد، عاشقان با شور و هیجان به سمت محبوب خود میروند و پایکوبی میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی دو عاشق به هم نزدیک میشوند و در دنیای خود غرق میشوند، همه چیز به هم میریزد و تغییر میکند.
هوش مصنوعی: دست از کار و تلاش بکش؛ زیرا وقتی که نخل امید شکوفه میزند، محصول خوبی به بار میآورد.
هوش مصنوعی: دیگ جوشان همواره در حال جوشیدن و فوران است و سرپوشی که بر روی آن گذاشته شده، نمیتواند آن را مخفی کند. این وضعیت عاشق را نشان میدهد که با تمام احساسات و هیجانهای درونیاش، به راحتی نمیتواند خود را پنهان کند و در واقع نمیتواند در برابر عشق خود مقاومت کند.
هوش مصنوعی: عشق مانند دریایی است که هیچ لنگری ندارد و دل باید از صبر و آرامش عبور کند و به عمق آن وارد شود.
هوش مصنوعی: نظرات زیبا و حرکات دلنشین معشوقهها، مانند آب روانی است که از رفتار آنها جاری میشود و به بینندگان جلوه میکند.
هوش مصنوعی: هر چقدر تلاش کردم و struggle کردم، در نهایت دل من از دست رفت و دیگر نتوانستم ادامه دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رُخَش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.