به چاره سوز محبت ز جان برون نرود
تبی است عشق که از استخوان برون نرود
کنون که شاخ گل از پای تابه سر گوش است
ز ضعف ناله ام از آشیان برون نرود
ز قد خم به ره راست دل قدم ننهاد
کجی ز تیر به زور کمان برون نرود
درازدستی رهزن چه می تواند کرد
ز راه راست اگر کاروان برون نرود
چه گل توان ز تماشای گلعذاران چید
به گلشنی که ازو باغبان برون نرود
توان به بوی گل از خار خشک گل چیدن
ز باغ بلبل ما در خزان برون نرود
شده است خاک چمن سرمه ای ز سایه زاغ
چگونه بلبل ازین گلستان برون نرود
همیشه درد به عضو ضعیف می ریزد
که پیچ وتاب ز موی میان برون نرود
به زور درد دل جسته است هیهات است
که تیر آه من از آسمان برون نرود
در آن حریم که صائب سخن شناسی نیست
بهوش باش که حرف از دهان برون نرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.