خزان رسید وگل افشانی بهار نماند
به دست بوسه فریب چمن نگار نماند
چنان غبار خط آن صفحه عذار گرفت
که جای حاشیه زلف برکنار نماند
ز خوشه چینی این چهره های گندم گون
سفید را به نظر یک جو اعتبار نماند
ز نغمه سنجی داود گوش می گیرند
فغان که نغمه شناسی درین دیار نماند
ز پیش آتش خویش چگونه بگریزم
مرا که قوت پرواز یک شرار نماند
خموشیم اثر شکر نیست چون صائب
دماغ شکوه ام از اهل روزگار نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی ستوده خصالی که از صدور کرام
جز از تو در همه آفاق یادگار نماند
کدام زر که ز جور تو سنگسار نشد؟
کدام دل که ز لطف تو شرمسار نماند؟
نگاه می کنم اندر سرای ضرب وجود
[...]
خزان رسید و گل افشانی بهار نماند
به دست بوسه فریب چمن، نگار نماند
چه یادگار نوبسم من اندرین دفتر
که ازکدورت دل خامه را قرار نماند
بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان
به روزگار جز این چند یادگار نماند
یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.