گنجور

 
صائب تبریزی

بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد

چه فتنه ها که مرا زین شب سیاه نزاد!

نسیم مشک ز داغ پلنگ می جوید

ز کعبتین نقط هر که جست نقش مراد

بنای شعر به ماتم گذاشت چون آدم

سیاه روز ازانند اهل خط و سواد

نظر به مطلع ابرو نمی توانم کرد

ز بس که بر دل من رفت از سخن بیداد

چنان ز مصرع موزون دلم گزیده شده است

که زلف در نظرم گشته است موی زیاد!

حذر ز سایه طوطی کند گزیده حرف

زآب خضر کند رم دل رمیده سواد

خس از ره که به مژگان خونچکان رفتم

که صد خدنگ به یکبار بر دلم نگشاد؟

ز شوخ چشمی انجم دلم چها نکشید

که هیچ سوخته را کار با شرار مباد!

ازان زمان که مرا غنچه کرد پیچش فکر

دگر گشاد دل آغوش بر رخم نگشاد

فکندنی است به خاک سیاه چون زر قلب

رخی که نیست بر او نقش سیلی استاد

به دست خاک قلم دید پنجه خود را

کسی که بر دهن ذوالفقار دست نهاد

پی شکست سپاه خودم، جوانمردم

نه کودکم که به الزام خصم گردم شاد

مرا به گوشه عزلت دلیل گردیدند

خدای بی ادبان را جزای خیر دهاد!

خوشا کسی که درین کارگاه مینایی

چو عکس آینه مهمان شد و کمر نگشاد

یقین شناس که در طینتش خطایی هست

به فکر صائب هرکس خطا کند اسناد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد

برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد

درست و راست کناد این مثل خدای ورا

اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

[...]

کسایی

خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد

که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد

مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف

شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد

فرخی سیستانی

یمین دولت شاه زمانه با دل شاد

بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد

بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای

حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد

هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان

[...]

قطران تبریزی

همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد

شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد

گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا

گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد

ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه