غزل شمارهٔ ۳۴۳۲
صاف با ما دل آن شعله بیباک نشد
سوخت پروانه ما و ز گنه پاک نشد
شبنم آورد سر از روزن خورشید برون
سر ما بود که شایسته فتراک نشد
علف تیغ جهانسوز حوادث گردد
دل هرکس که ز زنگار خودی پاک نشد
خنده صبح به خوناب شفق پیوسته است
هیچ کس شاد نگردید که غمناک نشد
ماند چون خرمن ناکوفته در دامن دشت
هرکه زیر قدم راهروان خاک نشد
نگشودند به رویش در جنت صائب
سینه هرکه به شمشیر جفا چاک نشد
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.