کسی تاب خدنگ غمزه آن دلربا دارد
که چون آیینه از جوهر زره زیرقبا دارد
در آن وادی که من از تشنگی بر خاک می غلطم
سراب ناامیدی جلوه آن بقا دارد
به اندک روزگاری تاک شد از سرو رعناتر
نگردد زیر دست آن کس که دستی در سخا دارد
ندیدم یک نفس راحت زحس ظاهر و باطن
چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
من آن آتش نو امر غم که چون از یکدگر ریزم
زگرمی استخوانم شمع در راه هما دارد
مرا بیطاقتی محروم دارد از وصال او
که از آتش شرر را اضطراب دل جدا دارد
فریب دولت ده روزه دنیا مخور صائب
که آخر بدورق گرداندنی بال هما دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بادست اینکه می آید که بوی یار ما دارد
صبا در جیب گوئی نافه ی مشک ختا دارد
بطرف بوستان هر کس بیاد چشم میگونش
مدام ار می نمی نوشد قدح بر کف چرا دارد
چو یار آشنا از ما چنان بیگانه می گردد
[...]
کند گر آرزوی دیدنت آیینه جا دارد
که از خورشید رویت در برابر رونما دارد
ندارد بزم میخواران به غیر از ما تنگظرفی
صراحی بر رخ هرکس که میخندد به ما دارد
نویسم نامه و از بس که خون میگریم از هجرت
[...]
ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن
چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
نیند از احتیاط خصم، دنیا دیدگان غافل
چنار از سالخوردیها، زره زیر قبا دارد!
پس از عمری به رویم گر نگاهی کرد جا دارد
شهید زخم شمشیر تغافل اجرها دارد
فروغ آشناییها نگاه گرم استغنا
در این گلشن گل بیگانگی بوی وفا دارد
تغافلهای اول قاصد پیغام دلجویت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.