گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد

مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد

تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند

خون می هرگز و بال گردن مینا نشد

تا کف دریا نگردید استخوان سوده ام

گریه شبخیز را صبح اثر پیدا نشد

بود دایم فارغ از دنیا دل آزاده ام

این صدف را کام تلخ از شورش دریا نشد

در لباس لفظ، معنی خودنمایی می کند

عشق پنهان بود تا مجنون ما پیدا نشد

فارغ از کوه غم دنیاست جان بردبار

قاف را پهلو کبود از سایه عنقا نشد

گریه مستانه نگشود از رگ جانم گره

تاک را در گریه کردن عقده از دل وا نشد

بخیه پردازست چاک سینه ما همچو صبح

ورنه صائب کوتهی از سوزن عیسی نشد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
عطار

هر که در راه حقیقت از حقیقت بی‌نشان شد

مقتدای عالم آمد پیشوای انس و جان شد

هر که مویی آگه است از خویشتن یا از حقیقت

او ز خود بیرون نیامد چون به نزد او توان شد

آن خبر دارد ازو کو در حقیقت بی‌خبر گشت

[...]

وحشی بافقی

خواجهٔ کم کاسهٔ ما آنکه از بهر طعام

هیچگاه از مطبخ او دود بر بالا نشد

مطبخی می‌خواست رو سازد سیاه از دست او

در همه مطبخ سیاهی آنقدر پیدا نشد

کلیم

بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد

در غمت جمعیت خاطر نصیب ما نشد

حسن و عشق از اتحاد آینه روی همند

غنچه تا نگشود لب منقار بلبل وا نشد

حله فردوس اگر پوشد نباشد جامه زیب

[...]

صائب تبریزی

درد من خاطرنشان یار بی‌پروا نشد

خدمت چشم ترم در راه او مجرا نشد

عاشقی، بر خواری و بی‌اعتباری صبر کن

عندلیب از خنده بی‌جای گل از جا نشد

وقت آن دیوانه خوش کز شهر چون می‌شد برون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

در ازل نگشود چشمم تا غمش پیدا نشد

دیده ام چون شمع جز بر روی آتش وا نشد

گر به سویش ره نیابی، پا مکش از جستجوی

قطره بی سرگشتگی همصحبت دریا نشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه