خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است
چون سایه قدم پیش نهد وقت زوال است
از خنجر سیراب نترسد جگر ما
هر چند که می صاف بود مفت سفال است
هر دانه که از آبله دست نشد سبز
زنهار مکن میل که آن تخم وبال است
در سلسله آبله دست توان یافت
امروز درین دایره آبی که حلال است
موقوف به آسایش چرخ است قرارم
هر کار که موقوف محال است، محال است
از بس که گرفتار گرفتاری خویشم
هر حلقه دامم به نظر چشم غزال است
بر بستر گل وقت خزان تکیه نماید
آن را که ز طاوس، نظر بر پر و بال است
صائب سخن غنچه نشکفته همین است
جمعیت دل در گره سخت ملال است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از زندگی و دشواریهای آن میپردازد. شاعر ابتدا به تأثیرات خورشید بر زندگی اشاره میکند و میگوید که سایهها در زمان زوال برای او پیش میآیند. او از بیباکی خود در برابر مشکلات سخن میگوید و به ناپایداری دنیا اشاره میکند. در ادامه، شاعر نسبت به خطراتی که ممکن است باعث افت یا نابودی شود، هشدار میدهد و به اهمیت آرامش و ثبات در زندگی میپردازد. او همچنین به احساسات درونی و گرفتار شدن در مشکلات اشاره میکند و در نهایت، به غم و ملالی که در دل دارد، میپردازد. شعر بیانگر تضاد بین زیبایی و دشواریهای زندگی است.
هوش مصنوعی: خورشید تو را از بالای شبرنگ دور میکند، مانند سایهای که در زمانی که زندگی به پایان میرسد، به جلو میآید.
هوش مصنوعی: جگر ما از خنجر سیراب نمیترسد، هرچند که دل پاک و بیگناه باشد، این موضوع مانند این است که سفالی نازک و بیارزش به حساب آید.
هوش مصنوعی: هر دانهای که از آبله به دست نیامده باشد، سبز نکن، زیرا آن تخم تو را به دردسر میاندازد.
هوش مصنوعی: امروز در این دایره آبی که حلال و پاک است، میتوان به راحتی به چیزهایی دست یافت که در گذشته به سختی امکانپذیر بود.
هوش مصنوعی: آسایش و آرامش من به چرخ و گردش روزگار وابسته است و هر کاری که به چیزهای غیرممکن ارتباط داشته باشد، خود به خود غیرممکن است.
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و گرفتاریهایی که دارم، هر بار که به آنها نگاه میکنم، مثل این است که در دام زیبایی گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: در زمان پاییز، کسی که زیباییهای خاصی در خود دارد، میتواند بر روی گلها تکیه کند، مانند طاووس که به پر و بال خود مینگرد.
هوش مصنوعی: سخن شاعر این است که وقتی دل در رنج و اندوه قرار دارد، مانند غنچهای است که هنوز نروییده و نمایان نشده است. احساسات و دردهای درون او به شدت فشرده و گرهخوردهاند و این وضعیت نشاندهنده ناراحتی و کلافگی اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می خور که بر اصحاب خرابات حلال است
گو زهر خور آن کس که بر او نوش وبال است
زان باده که گویی دمش از بوی بهشت است
گر نیز به دوزخ بروم توبه محال است
بسیار بکوشید خَضر تا که بدانست
[...]
خطّ تو که در عین خرد عین جمال است
خطّی ست که بر خوبی رخسار تو دال است
آن لطف میانت را بنمای به مردم
تا خلق بدانند که ما را چه خیال است
زان دوست ملامت مکن ای دوست که او را
[...]
عشق است که وارسته ز نقصان و کمالست
عشق است که آسوده ز هجران وصال است
اثبات مثالش نتوان کرد ولیکن
این نفی مثال تو یقین عین مثال است
گویند سوی الله خیال است و حقیقت
[...]
سر رشتهى هر کار که از دست بدر شد
پس یافتنش نزد خرد عین محال است
کى رشتهى تدبیر، کس از دست گذارد
آنکس که بدو مرتبهى عقل و کمال است
تا سر زده خط حسن تو در عین کمال است
بر پاک نظر سیر جمال تو حلال است
بی دانه به دام آمدن صید محال است
بر روی تو سر فتنه همین آن خط و خال است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.