چشم مستش از نگاهی کرد سودایی مرا
کشتی از یک قطره می، گردید دریایی مرا
چشم باز از پیش پا دیدن حجابم گشته است
از نظر بستن یکی صد گشت بینایی مرا
نرمتر صد پیرهن از خواب مخمل گشته است
خار صحرای ملامت از سبکپایی مرا
خانه داری داشت بر من دستگاه عیش تنگ
مالک روی زمین گرداند بی جایی مرا
آه حسرت می کشم چون سرو بهر بندگی
تا فکند آزادگی در قید رعنایی مرا
محنت پیری نمی بود این قدر ناخوشگوار
محو اگر می شد ز خاطر یاد برنایی مرا
مرغ بی بال و پری را می کند بی آشیان
هر که می آرد برون از کنج تنهایی مرا
برندارم چون قلم صائب سر از پای سخن
گرچه مد عمر کوته شد ز گویایی مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و آرزوی آزادی اشاره میکند. او از تأثیر نگاه محبوبش بر روح و روانش صحبت میکند و میگوید که حتی یک قطره از محبت او میتواند زندگیاش را متحول کند. همچنین به حجاب و موانع بینایی خود اشاره میکند و میگوید که این موانع بر او فشار میآورند. شاعر احساس تنهایی و دلتنگی میکند و حس میکند که در قید و بند است و آزادی را میجوید. او یادآور میشود که پیری و محنتها باید تحملپذیر باشند اگر خاطرات شیرین گذشته فراموش نکنند. در نهایت، از بیپناهی و عدم توانایی در بیان احساساتش میگوید و بر کمرنگ شدن عمرش میافزاید.
هوش مصنوعی: چشمان پر از خیالش با یک نگاه، دل مرا دچار عشق کرد و از یک قطره شراب، دریایی از احساسات درونم به وجود آورد.
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر دیدن موانع در پیش رو، حجابها را فراموش کرده و دید مرا به شدت محدود کرده است.
هوش مصنوعی: گوشهای از زندگیام را به آرامش و راحتی خواب یک پارچه نرم و مخملی تشبیه کردهام. اما در این میان، طعنهها و انتقادهای ناشی از سبکی و بیپرواییام مانند خارهایی در بیابان است که بینهایت آزاردهنده و دلخراش هستند.
هوش مصنوعی: خانهداری من را در تنگنا قرار داد و خوشیهای زندگی ام را محدود کرد؛ به طوری که حتی مالک زمین هم باعث شد که من در بیجایی و عیسی قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: من از سر حسرت آهی میکشم، مانند سروی که برای خدمت و بندگی تلاش میکند، تا اینکه آزادی و رهاییام در دام زیباییها گرفتار شود.
هوش مصنوعی: اگر یاد عشق جوانی از ذهنم پاک میشد، درد و رنج پیری اینقدر ناگوار نبود.
هوش مصنوعی: هر کسی که مرا از تنهایی بیرون میآورد، مانند پرندهای که نه بال دارد و نه پر، مرا از آشیانهام دور میکند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم مانند قلم صائب به نویسندگی ادامه دهم. هرچند عمرم کوتاه شده، اما هنوز از بیان احساسات و افکارم عاجز نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا
در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی
کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا
عشق تو هر شب برانگیزد ز جانم رستخیز
[...]
نی دل و دین ماند نه صبر و شکیبایی مرا
رفته رفته جمع شد اسباب تنهایی مرا
چند بر من رو نهد هر جا که باشد محنتی
دل گرفت از صحبت یاران هر جایی مرا
گر نیندازم نظر بر عارضت از صبر نیست
[...]
در دل هر قطره آماده است دریایی مرا
هست در هر دانه ای دام تماشایی مرا
عشرت ملک سلیمان می کنم در چشم مور
هر کف خاکی بود دامان صحرایی مرا
نیست با گفتار لب، کیفیت گفتار چشم
[...]
در میان خلق عالم، کشت تنهایی مرا
بلکه زین وحشت رهاند سر بصحرائی مرا
گر شدم محروم دوش از خدمتت، معذور دار
بود مهمان عزیزی، همچو تنهایی مرا
بال عنقا، نقش طاووسی نمیگیرد بخود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.