به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
جهان و هر چه در او هست، واگذاشتنی است
نظر به هر چه گشایی درین فسوس آباد
دریغ و درد بر اطراف او نگاشتنی است
چه بسته ای به زمین و زمان دل خود را؟
گذشتنی است زمان و زمین گذاشتنی است
ترا به خاک زند هر چه را برافرازی
به غیر رایت آهی که برفراشتنی است
همین سرشک ندامت بود دل شبها
درین زمین سیه، دانه ای که کاشتنی است
به شکر این که ترا چشم دل گشاده شده است
به هر چه هست، ز عبرت نظر گماشتنی است
کسی که درد دلش را فشرده، می داند
که درد نامه صائب به خون نگاشتنی است
اگر به خون ننویسی، به آب زر بنویس
که عزت سخن اهل درد، داشتنی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.