چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست
سرمه در چشم کم از داروی بیهوشی نیست
سخن تلخی اگر می گذرانی مردی
دعوی حوصله تنها به قدح نوشی نیست
خوشه ما به دهن دانه آتش دارد
برق با خرمن ما مرد هم آغوشی نیست
دست تکلیف مکن در کمرم ای رضوان
سبزه باغچه خلد، بناگوشی نیست
می توان یافت ز عنوان جبین مضمون را
هیچ علمی چو زبان دانی خاموشی نیست
در دیار ستم از نامه صد پاره ما
جای در رخنه دیوار فراموشی نیست
دردسر تا نکشی صائب ازین بیخبران
گوشه ای امن تر از عالم خاموشی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.