عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
حسن هر چند که بی پرده بود مستورست
هر که از چاه زنخدان تو سالم گذرد
گر بود صاحب صد دیده روشن، کورست
بود از زخم زبان خار بیابان جنون
نمک مایده عشق ز چشم شورست
جگر دیدن عیب و هنر خویش کراست؟
زشت اگر پشت به آیینه کند معذورست
می دهد قطره و سیلاب عوض می گیرد
شهرت بحر به همت غلط مشهورست
به سخن دعوی حق را نتوان برد از پیش
هر که سر در سر این کار کند منصورست
سپری زود شود زندگی تن پرور
زودتر پاره کند زه چو کمان پرزورست
حسن از دیدن آیینه نمی گردد سیر
آب سرچشمه آیینه همانا شورست
یک کف خاک ز بیداد فلک بی خون نیست
گر شکافند جگرگاه زمین یک گورست
سیری از شور سخن نیست دل صائب را
تشنگی بیش کند آب چو تلخ و شورست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریاری ، که بدو رایت دین منصورست
عالم علم و کرم از دل او معمورست
تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت
که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست
چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند
گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست
همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست
[...]
نسخه عشق تو بر رق دلم مسطورست
وصف روی توبگویم که مرا دستورست
گرنویسم پراز اسرار کتابی گردد
آنچه بر رق دل (من) مسطورست
همه آفاق بریدم بمثالی فرمان
[...]
دلم از غصه هجران تو اندر شورست
ذوق جان دارد و خوش در طلب مسرورست
تو حبیبی و یقین با دل و جان نزدیکی
آن رقیبست که از جمله دلها دورست
عاشق تست، اگر خسرو، اگر شیرینست
[...]
شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست
گوی چوگان قضا در حرکت مجبورست
ساخت هر زخم تو لب تشنه زخم دگرم
آب تیغ تو هم ای کان ملاحت شورست!
خصم بیجا به زبردستی خود می نازد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.