محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
بشکند دستی که دست مردم افتاده بست!
عکس خود را دید در می زاهد کوتاه بین
تهمت آلوده دامانی به جام باده بست
آب خضر و باده روشن ز یک سرچشمه اند
چشم بست از زندگی هرکس که چشم از باده بست
سرو را خم کرد بار آشیان قمریان
بار خود نتوان به دوش مردم آزاده بست
ذوق رسوایی گرفت اوجی که زهد مرده دل
سنگ طفلان را به جای مهر در سجاده بست
همت از افتادگی بستان که حسن خیره چشم
دست عالم را به زلف پیش پا افتاده است
وصل لیلی از ره آوارگی نزدیک بود
دشت در گمراهی مجنون کمر از جاده بست
از صراط المستقیم عشق پا بیرون منه
شد بیابان مرگ صائب هر که چشم از جاده بست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد زهد و ریاکاری در دین و به تحسین عشق و شراب پرداخته است. شاعر به موانع و مشکلاتی که در مسیر عشق و زندگی وجود دارد، اشاره میکند و به مقایسه عشق و عرفان میپردازد. در اینجا، زهد و عزلت به عنوان موانع پیشرفت انسان تلقی شده و عشق و شراب به عنوان راهی برای تجربه زندگی و لذت از آن معرفی میشوند. بر اساس این شعر، کسانی که از زیباییهای زندگی و عشق چشم پوشی کنند، به بیراهه خواهند رفت و در نهایت به مرگ روحی میرسند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر با استفاده از تصاویری قوی به نقد رفتار محتسب (نگهبان دین و اخلاق) میپردازد. او میگوید محتسب به دلیل ناتوانیاش دست به منع نوشیدن میزند، اما این منع به خودی خود بیپایه است. شاعر میگوید اگر قرار باشد دست کسی که در حال نوشیدن است قطع شود، بهتر است که دست خود محتسب بشکند، زیرا او از جایگاه خود ناتوان است و نمیتواند به درستی دیگران را قضاوت کند. این بیان نشاندهنده تضاد قدرت و ضعف است و ناتوانی در برقراری عدالت را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: شخصی تصویر خود را در جام میدید و زاهدی که دیدگاهش محدود بود، او را به ناپاکی و زشتی متهم کرد.
هوش مصنوعی: آب زندگیبخش و شراب ناب هر دو از یک منبع جاری هستند. هرکسی که از شراب چشم بپوشد، از زندگی نیز چشم میپوشد.
هوش مصنوعی: سروها وقتی که به خاطر پرندگان نازکبال خم میشوند، نشان میدهند که اوج زیبایی و قامت راستشان به اندازهای است که نمیتوانند بار سنگین دیگران را به دوش بکشند. این بیت به معنای این است که انسانهای آزاده و مستقل نمیتوانند فشار و بار مسئولیتهای سنگین دیگران را تحمل کنند.
هوش مصنوعی: شخصی که از رسوایی لذت میبرد، در اوج به اوج میرسد. در حالی که زهد و پارسایی به دلهای سرد و سنگی میآید، او به جای محبت و مهر به کودکان، در سجادهاش فقط نوعی دلسردی و بیاحساسی را میبیند.
هوش مصنوعی: تلاش و ارادهی خود را از نداشتن و بیتوجهی بگیر که زیبایی که چشمها را خیره میکند، به زلفی افتاده در پیش پای دانایان وابسته است.
هوش مصنوعی: نزدیکی وصال لیلی برای مجنون در حال آوارگی حس میشد، اما او در مسیر خود به شدت دچار سردرگمی شده بود و نمیتوانست راه درست را پیدا کند.
هوش مصنوعی: هرکس از راه مستقیم عشق خارج شود، به وادی مرگ خواهد افتاد، چون چشمانش را از مسیر درست ببندد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.