گنجور

 
صائب تبریزی

با زلف کار نیست رخ یار دیده را

ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را

بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان

معشوق در کنار بود پاک دیده را

بسیار زخم هست که خاک است مرهمش

نتوان به رشته دوخت دهان دریده را

دایم ز خوی خود کشد آزار بدگهر

خون است شیر، کودک پستان گزیده را

زندان جان پاک بود تنگنای جسم

در خم قرار نیست شراب رسیده را

ما را مبر به باغ که از سیر لاله زار

یک داغ صد هزار شود داغ دیده را

از درد بی خبر بود آن کس که می کند

با سگ گزیده نسبت مردم گزیده را

با قد خم ز عمر اقامت طمع مدار

در آتش است نعل، کمان کشیده را

در بحر تنگ ظرف جهان، چند چون حباب

در دل گره کنم نفس آرمیده را؟

از صحبت خسیس حذر کن که می شود

یک برگ کاه، مانع پرواز دیده را

در علم آشنایی آن چشم عاجزست

صائب که رام کرد غزال رمیده را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عرفی

از تو نوشت و داد دل آرمیده را

غم نامه های شسته و صد ره دریده را

شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام

هر ذره از وجود دل آرمیده را

الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق

[...]

فصیحی هروی

بردیم باز بر سر نظاره دیده را

کردیم رام دیده نگاه رمیده را

بردیم نام دلبر و کردیم بی‌قرار

این خون آرمیده عمری طپیده را

سیلاب غصه‌ام ز درون جوش می‌زند

[...]

کلیم

تا یافتم رسایی دست کشیده را

آورده ام بچنگ مراد رمیده را

عریان تنی خوشست ولی ذوق دیگرست

جیب دریده دامن در خون کشیده را

کاری اگر ز صورت بیمعنی آمدی

[...]

صائب تبریزی

طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟

آرام نیست کشتی طوفان رسیده را

شبنم ز باغبان نکشد منت وصال

معشوق در کنار بود پاک دیده را

با هیچ بد گهر نشود چرخ سینه صاف

[...]

قدسی مشهدی

خوشدل کند خیال تو هجران‌کشیده را

آتش گل است دیده گلشن‌ندیده را

تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز

در شیشه واگذار می نارسیده را

تسلیم شو که اجر شهادت نمی‌دهند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه