گویند: خواجهای را بندهای نادرالحُسن بود و با وی به سبیلِ مودّت و دیانت نظری داشت.
با یکی از دوستان گفت: دریغ این بنده، با حُسن و شَمایِلی که دارد اگر زباندرازی و بیادبی نکردی.
گفت: ای برادر! چو اقرارِ دوستی کردی، توقّعِ خدمت مدار که چون عاشق و معشوقی در میان آمد، مالک و مملوک برخاست:
خواجه با بندهٔ پریرخسار
چون در آمد به بازی و خنده
نه عجب، کاو چو خواجه حکم کند
واین کشد بارِ ناز چون بنده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در داستان، خواجهای دارای بندهای زیبا و با حسن و زیبایی است که میان آنها رابطهای دوستانه و محترمانه برقرار است. یکی از دوستان خواجه به زیبایی بنده اشاره کرده و افسوس میخورد که او زبانی بیادب دارد. دوست دیگر به او یادآوری میکند که نباید توقع خدمات از کسی داشته باشد که در رابطه عاشقانه شبیه به وضعیت مالک و مملوک هستند. در پایان، خواجه و بنده به خوشی و بازی میپردازند، زیرا خواجه به راحتی میتواند از بندهاش خواستهها را عملی کند.
هوش مصنوعی: میگویند: یک صاحبمنصبی غلامی با زیبایی و نیکویی کمنظیر داشت و او را با محبت و دیانت نگاه میکرد.
هوش مصنوعی: او به یکی از دوستانش گفت: افسوس! با وجود خوبیها و زیباییهایش، اگر زبانش دراز و بیادب نبود.
هوش مصنوعی: او گفت: ای برادر! وقتی که به دوستی اعتراف کردی، انتظار خدمتی نداشته باش؛ چرا که وقتی عشق و محبت میان دو نفر وجود داشته باشد، دیگر رابطه به مالک و مملوک تبدیل نمیشود.
چون مولی و سروری با چاکرِ زر خریدِ پریچهرِ خود بازی و شوخی آغازد؛
شگفت نیست که غلام، فرماندهٔ خواجه گردد و خواجه از تحمّل بارِ گرانِ ناز و عشوهٔ بنده ناگزیر آید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.