گنجور

 
سعدی

یکی را پرسیدند از مُسْتَعْرِبانِ بغداد: مٰا تَقُولُ فِی الْمُرْدِ؟

گفت: لا خَیْرَ فیهِمْ مادامَ اَحَدُهُمْ لَطیفاً یَتَخاشَنُ؛ فَاِذا خَشُنَ یَتَلاطَفُ؛ یعنی چندان‌که خوب و لطیف و نازک‌اندام است، درشتی کند و سختی؛ چون سخت و درشت شد چنان که به کاری نیاید، تلطّف کند و درشتی نماند.

اَمْرَد آن گه که خوب و شیرین است

تلخ گفتار و تندخوی بود

چون به ریش آمد و به لعنت شد

مردم آمیز و مهرجوی بود

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
حکایت شمارهٔ ۱۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حکایت شمارهٔ ۱۱ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم