گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

و هُوَ شرف الدین فضل اللّه. او را از شفروه مِنْمضافات اصفهان می‌دانند که آن را پزده نیز گویند. از مشاهیر فضلاست. رسالهٔ اطباق الذهب که مشتمل است بر صد کلمه در پند و مواعظ و شرح حال اصناف خلایق آن جناب در مقابل اطواق الذهب ز مخشری نوشته. این چند بیت از اشعار آن جناب است:

از تقاضای وصالش خامشیم

این خموشی هم تقاضایی خوش است

عشقی که نه آلودهٔ هجران نه وصال است

گنجی است ندانم دل خرسندِ که دارد

مسلمانان به مستوری میازاریدمستان را

بترسید از قضایِ بدکه من هم پارسا بودم

اگر زاهدانند وگر عارفانند

همه مردِ مزدند مرد خدا کو

مرا لایق سوختن می‌شماری

اگر صادقی آتش و بوریا کو

خدایا از آن خوان که از بهر خاصان

نهادی نصیب منِ بینوا کو

اگر رحمت الا به طاعت نبخشی

پس این بیع خوانند جود و عطا کو

اگر در بها زهد خواهی ندارم

وگر بی بها می‌دهی بهر ما کو