گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

نامش رکن الدین محمودو مرید جناب خواجه مودود. چون از اهل سنجان مِنْتوابع خواف خراسان است از پیر طریقت خود خواجه مودود چشتی، شاه سنجان لقب یافت و به این لقب معروف شد. به هر حال از سالکین مسلک طریق و از واصلین منزل تحقیق و زبدهٔ موحدین و قُدوهٔ مجردین. طالب صحبت اولیا و راغبِ خدمت اصفیا بوده. عارفی متورع و زاهد و عاشقی متذکر و عابد. اغلب معاصرانش را با وی ارادت و از صحبتش در زمرهٔ اهل سعادت. مرقدش در قریهٔ بالچ مِنْتوابع تربت حیدریه ووفاتش در سنهٔ ۵۹۹ اتفاق افتاده و اغلب اشعارش رباعی و در رباعی گفتن ساعی بوده است:

مِنْرباعیّاته

در راه چنان رو که سلامت نکنند

با خلق چنان زی که قیامت نکنند

در مسجد اگر روی چنان رو که ترا

در پیش نخوانند و امامت نکنند

٭٭٭

مردان خدا میل به هستی نکنند

خودبینی و خویشتن پرستی نکنند

آنجا که مجردان حق می‌نوشند

خم خانه تهی کنند ومستی نکنند

٭٭٭

خواهی که ترا رتبهٔ ابرار رسد

مپسند که از تو بر کس آزار رسد

از مرگ میندیش و غم رزق مخور

کاین هر دو به وقت خویش ناچار رسد

٭٭٭

تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود

در حضرت معشوق مطهر نشود

هم دوست طلب کنی و هم جان خواهی

آری خواهی ولی میسر نشود

٭٭٭

شاها دلِ آگاه، گدایان دارند

سر رشتهٔ عشق بی نوایان دارند

گنجی که زمین و آسمان طالب اوست

چون درنگری برهنه پایان دارند

٭٭٭

علمی که حقیقتی است در سینه بود

در سینه بود هر آنچه درسی نبود

صد خانه پر از کتاب کاری ناید

باید که کتابخانه در سینه بود

٭٭٭

مردان میِ معرفت به اقبال کشند

نه چون دگران دردی اشکال کشند

علمی که به درس و بحث حاصل گردد

آبی است که از چاه به غربال کشند

٭٭٭

جمعی به تشکّک‌اند جمعی به یقین

یک قوم دگر فتاده اندر ره دین

ناگاه منادئی برآید ز کمین

کی بی خبران راه نه آن بود نه این

٭٭٭

برذره نشینم بچمد بختم بین

موری به دو منزل نکشد رختم بین

گر لقمه ز خورشید نمایم به مثل

تاریکی سینه بردهد بختم بین