گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

اسم شریف آن جناب بهاءالدین محمد، خلف الصدق حضرت مولانا جلال الدین محمد مولوی معنوی صاحب کتاب مثنوی است و به سلطان ولد مشهور است. فاضل و کامل و بالغ و عاقل بود. چنانکه وقتی مولانا وی را به دمشق به استدعای حضور شیخ شمس الدین تبریزی فرستاد چندانکه شمس به وی اصرار فرمود که سوارشو. وی قبول ننمودو تمامی راه پیاده، در رکاب شمس الدین راه می‌پیمود. شمس به مولوی گفت: ما سری داشتیم و سرّی. در راه تو سرّ خود را به یک پسرت دادیم و سرّ خود را به پسر دیگرت دادیم. چنانکه عاقبت در دست علاء الدین محمد فرزند ناخلف مولوی به سعادت شهادت رسید. بالجمله مولانا بهاءالدین از محققین و عارفین بود. به غیر خاتمهٔ دفتر ششم مثنوی، اشعار در حالات و مقامات مولوی گفته. تیمّناً و تبرّکاً یک رباعی و چند بیتی از مثنوی‌اش نوشته شد:

خلق را حق چو ساخت در ظلمت

نورشان ریخت بر سر از رحمت

اندر ایشان نهاد گوهرها

از صفات قدیم و علم و سخا

تا تو در خود صفات او بینی

در صفت‌هاش ذات او بینی

همچو عطار کو ز هر انبار

آورد در دکان و در بازار

گرچه در طبله‌ها بود اندک

عاقلی هان بداند آن بی شک

هست دکان حق تنِ انسان

اندرونش صفات الرحمان

پس تو در خود ببین صفات خدا

گرچه اندک بود بدان ز صفا

کز چه سان است آن صفات ضمیر

سیرکن زین قلیل سویِ کثیر

زین صفات قلیل رو سویِ اصل

مکن اندر میان هر دو تو فصل

رباعی

گر یک ورق از کتاب ما برخوانی

حیران ابد شوی زهی حیرانی

ور یک نفسی به درد دل بنشینی

استادان را به درس خود بنشانی