بخش ۴۲ - جامی جامی
نام آن جناب مولانا نورالدین عبدالرحمن. ولادتش در سبع و عشر و ثمان مأته. نسبتش به محمد شیبانی که از مجتهدین حنفی بوده میرسد. پدرش نظام الدین احمد و جدش شمس الدین محمد دشتی. چون اصل ایشان ازمحلهٔ دشت اصفهان بوده به این لقب ملقب بودهاند و خود مولانا جامی در بدو حال، دشتی تخلص مینمود. در هنگام اقامت در جام و هرات، تخلص خود را جامی قرار داده. در سبب این تخلص خود فرموده است:
قطعه
مولدم جام و رشحهٔ قلمم
جرعهٔ جام شیخ الاسلامی است
لاجرم در میان اهل سخن
به دو معنی تخلصم جامی است
غرض، بعد ازتحصیل کمالات، طالب حالات معنوی و مقامات عرفانی گردید و به خدمت جمعی کثیر از مشایخ زمان رسیده. شیخ سعدالدین کاشغری او را به خدمت خواجه عبیداللّه احرار دلالت نمود، ارادت او را گزید و به مقامات بلند فایز گردید. تألیفات و تصنیفات بسیار دارند. مثنویات اشعار ایشان مشهور است. از جمله: سلسلة الذهب، سلامان و ابسال، تحفة الاحرار و سبحة الابرار، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون، خردنامهٔ اسکندری، کتب سبعهٔ آن جناب. دیگر شواهد النبوه، نفحات الانس، اشعة اللمعات، لوایح، شرح قصیدهٔ ابن فارض، شرح بیت امیرخسرو، سخنان خواجهٔ پارسا، ترجمهٔ چهل حدیث، مناقب مولوی و خواجهٔ انصار، بهارستان، شرح رسالهٔ مناسک حج، رسالهٔ عروض و قافیه، رسالهٔ موسیقی، فوائد ضیائیه، رسالهٔ معمی، دیوان اشعار. مدت هشتاد و یک سال عمر فرمود. در سنهٔ ۸۹۸ رحلت نموده. از اشعار آن جناب
نوشته میشود:
غزلیات
عشق است وبس که دردوجهانجلوهمیکند
گاه از لباس شاه و گه از کسوت گدا
یک صوت بر دوگونه همی آیدت به گوش
گاهی صدا همی نهیاش نام، گه ندا
٭٭٭
من و مستی و ذوق میپرستی
چه کار آید مرا کشف و کرامات
سلوک راه عشق ازخود رهاییست
نه قطع منزل و طی مقامات
٭٭٭
اول همه تو بودی و آخر همه تویی
این لاف هستی دگران در میانه چیست
٭٭٭
نیست در افسردگان ذوق سماع
ورنه عالم را گرفته است این سرود
جای زاهد ساحل وهم و خیال
جان عارف غرقهٔ بحر شهود
٭٭٭
هیچکس سرّ دهانت به حقیقت نشناخت
هرکسی بهر دل خود سخنی میگوید
٭٭٭
کیست آدم عکس نور لَمْیَزَلْ
چیست عالم موج بحر لایَزَالْ
عکس را کی باشد از نور انقطاع
موج را کی باشد از بحر انفصال
٭٭٭
ساری است سر عشق در اعیان علی الدوام
کالْبَدْرِ فی الدُّجْیَةِ و الشَّمْسِ فی الغَمامِ
ممکن زتنگنای عدم ناکشیده رخت
واجب به جلوه گاه عدم نانهاده گام
در حیرتم که این همه نقش غریب چیست
بر لوح صورت آمده مشهود خاص و عام
٭٭٭
صوفی چه فغان است که مِنْاَیْن الی اَیْن
این نکته عیان است مِنْالعِلمِ اِلی العَین
جامی مکن اندیشه ز نزدیکی و دوری
لاقُرْبَ ولابُعْدَ ولاوَصْلَ ولابیْنَ
لاف قوت مزن ای پشهٔ لاغر که شکست
زیر این بار گران پشت همه پیل تنان
از خرابات نشینان چه نشان میطلبی
بی نشان ناشده زایشان نتوان یافت نشان
رباعیات
ای آن که به قبلهٔ وفا روست ترا
بر مغز چرا حجاب شد پوست ترا
دل در پی این و آن نه نیکوست ترا
یک دل داری بس است و یک دوست ترا
٭٭٭
هم سایه و همنشین و هم ره همه اوست
در دلق گدا واطلس شه همه اوست
در انجمن فرق ونهانخانهٔ جمع
باللّه همه اوست ثُمَ باللّه همه اوست
٭٭٭
بر شکل بتان ره زن عشاق حق است
لا بلکه عیان در همه آفاق حق است
چیزی که بود ز روی تقیید جهان
باللّه که همان زوجهٔ اطلاق حق است
٭٭٭
راهی است ز حق به خلق بس روشن و راست
راهی است ز خلق سوی حق بی کم و کاست
هرکس که از آن رهش رسانند رسید
هرکس که درین رهش فکندند بجاست
٭٭٭
آن را که فنا شیوهٔ فقر آیین است
نی کشف و یقین نه معرفت نه دین است
رفت او ز میان همی خدا ماند خدا
الْفَقْرُ اذا تَمَّ هُوَ اللّهُ این است
٭٭٭
یک خط به هنر یکی به عیب اندرکش
وانگه تتق از جمال غیب اندرکش
چون جلوهٔ آن جمال بیرون زتو نیست
پا در دامان و سر به جیب اندر کش
٭٭٭
مجموعهٔ کون را به قانون سَبَق
کردیم تصفح ورقاً بعد ورق
حقا که ندیدیم و نخواندیم در آن
جز ذات حق و شؤون ذاتّیهٔ حق
٭٭٭
هرجا که وجود کرده سیراست ای دل
میدان به یقین که محض خیراست ای دل
هرشر ز عدم بود غیر وجود
پس شر همه مقتضای غیر است ای دل
٭٭٭
بنگر به جهان سر الهی پنهان
چون آب حیات در سیاهی پنهان
پیدا آمد ز بحر ماهی انبوه
شد بحر در انبوهی ماهی پنهان
٭٭٭
ای ذات تو در شأن همه پاک از شین
نه در حق تو کَیفَ توان گفت نه اَیْن
از روی تعین همه غیرند صفات
با ذات تو از روی تحقق همه عین
٭٭٭
با گلرخ خویش گفتم ای غنچه دهان
هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان
زد خنده که من به عکس خوبان جهان
در پرده عیان باشم و بی پرده نهان
٭٭٭
چیزی که نه روی در بقا باشی ازو
آخر هدف تیر بلا باشی ازو
از هرچه به مردگی جدا خواهی شد
آن به که به زندگی جدا باشی ازو
٭٭٭
ای در حرم قدس تو کس را جا نه
عالَم به تو پیدا و تو خود پیدا نه
ما و تو ز هم جدا نهایم اما هست
ما را به تو حاجت و ترا با ما نه
٭٭٭
گر در دل تو گل گذرد گل باشی
ور بلبل بی قرار بلبل باشی
تو جزوی و حق کل است و گر روزی چند
اندیشهٔ کل پیشه کنی کل باشی
٭٭٭
عالم بود ار نهر ز عبرت آری
نهری جاری به طورهای طاری
واندر همه طَوْرهای نهر جاری
سریست حقیقة الحقایق ساری
٭٭٭
ای برده گمان که صاحب تحقیقی
وندر صفت صدق و یقین صدیقی
هر مرتبه از وجود حکمی دارد
گر فهم مراتب نکنی زِندیقی
مِنْسلسلة الذهب
جَلَّ مَنْلا الهَ إلّا هُو
لاتَقُلْکَیْفَ هُوَ وَلامَا هُو
کَلَّ فی نَعْتِ ذاتِهِ الأَلْسُنْ
حَار فی نُوْرِ وَجْهِهِ الأَعْیُنْ
لمعات جمال او ظاهر
سُبُحات جلال او قاهر
این چه مجد و بهاست سبحانه
وین چه عز ما أَعزَّ سُلْطانَهُ
دو جهان جلوه گاه وحدت تو
شهد اللّه گواه وحدت تو
پرتو روی تست از همه سو
همه را رو به تست از همه رو
ای ظهور تو با بطون دمساز
ای بروز تو با کمون هم راز
احدی لیک مرجع اعداد
واحدی لیک مجمع اضداد
ظاهری با کمال یکتایی
باطنی با وفور پیدایی
ایمنی از تغیّر و تبدیل
فارغی از تحیّر و تحویل
یا جَلِیَّ الظُّهُورِ والإشْراق
چیست جز تو در انفس و آفاق
لَیْسَ فی الکائناتِ غَیْرَکَ شَیء
اَنْتَ شَمْسُ الضُّحَی وَغَیْرَکَ فَی
هم مقید خود است و هم مطلق
گه زباطل نموده گه از حق
اوست مغز جهان جهان همه اوست
خود چه مغز و چه پوست چون همه اوست
٭٭٭
آدمی چیست برزخی جامع
صورت خلق و حق درو واقع
نسخهٔ مجمل است و مضمونش
ذات حق و صفات بی چونش
متصل با دقایق جبروت
مشتمل بر حقایق ملکوت
باطنش در محیط وحدت غرق
ظاهرش خشک لب به ساحل فرق
صورت نیک و بد نوشته درو
حیرت دیو و دد سرشته درو
بود عکس جمال ایزد پاک
اگر ابلیس پی نبرد چه باک
خواب مرگ و حیات بیداریست
صلح مرگ از حیات بی زاریست
باشد ای کرده رو به راه طلب
نیم عمر تو روز و نیمی شب
شب تو چون همه گذشت به خواب
عمر تو نیمه شد به وقت حساب
بر تو خواهی دراز گردد روز
چیزی از شب بدزد و به روی دوز
قصد شبگیر کن که بی شبگیر
نیست این راه انقطاع پذیر
اِنّ لِلّه مَنْزَلَ الْبَرَکات
فِی احانین دَهْرِ کُمْنفحات
ای بسا نفحه آمد و تو به خواب
بر مشامت زد و تومست و خراب
میدهد بوی گل نسیم سحر
لیک از آن، مردِ خفته را چه خبر
آنکه بیدار نی نیافت نصیب
آنکه بیمار نی نخواست طبیب
هیچ دانی که این چه جلوه گریست
آینه چیست وندر آینه کیست
آینه اوست اندر آینه هم
غایب از دیده و معاینه هم
مِنْسبحة الابرار
والی مصر ولایت ذوالنون
آن به اسرار حقیقت مشحون
گفت در کعبه مجاور بودم
در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانی دیدم
چه جوان، سوخته جانی دیدم
لاغر و زرد شده همچو هلال
کردم از وی ز سر مهر سؤال
که مگر عاشقی ای شیفته مرد
که بدین سان شدهای لاغر و زرد
گفت آری به سرم شور کسی است
که چو من عاشق شیداش بسی است
گفتمش یار به تو نزدیک است
یا چو شب، روزت ازو تاریک است
گفت در خانهٔ اویم همه عمر
خاک کاشانهٔ اویم همه عمر
گفتمش یکدل و یکروست به تو
یا ستمکار وجفاجوست به تو
گفت هستیم به هم شام و سحر
درهم آمیخته چون شیر و شکر
گفتمش یار تو ای فرزانه
با تو همواره بود هم خانه
سازگار تو بود در همه کار
به مراد تو بود کارگزار
لاغر و زرد شدی بهر چهای
سر به سر درد شده بهر چهای
گفت رو رو که عجب بی خبری
به کزین گونه سخن درگذری
محنت قرب ز بُعد افزونست
دلم از محنت قربش خونست
هست در قرب همه بیم زوال
نیست در بُعد جز امید وصال
آتش بیم دل و جان سوزد
شمع امید روان افروزد
مِنْتحفة الاحرار
گفت به مجنون صنمی در دمشق
کی شده مستغرق دریای عشق
عشق چه و مرتبهٔ عشق چیست
عاشق و معشوق درین پرده کیست
عاشق یکرنگ حقیقت شناس
گفت که ای محو امید و هراس
نیست درین پرده بجز عشق، کس
اول و آخر همه عشق است و بس
عاشق و معشوق ز یک مصدرند
شاهد غیبیت یکدیگرند
عشق به هر سینه که کاوش کند
خون دل از دیده تراوش کند
عشق مجازی به حقیقت قوی است
جذبهٔ صورت، کشش معنوی است
عشق کجا دامن آلودگی
عشق کجا، راحت و آسودگی
عشق ز وسواس بود بی غرض
عشق نه جوهر بود و نی عرض
هرکه دم از عشق زد و مُرد ازو
زندگیای یافت که برخورد ازو
ای به صف تیره دلان خم زده
از صفت اهل صفا دم زده
شیوهٔ صوفی چه بود نیستی
چند تو بر هستی خود ایستی
گر تو نهای این همه آوازه چیست
هر نفس، این زمزمهٔ تازه چیست
قالب تو رومی و دل زنگی است
رو که نه این شیوهٔ یکرنگی است
باطن رومی، دل زنگی که چه
رنگ یکی گیر دو رنگی که چه
رشتهٔ تسبیح تو دام ریاست
مهرهٔ آن دانهٔ دام هواست
پیش که با خاک شوی خاک شو
پیش که ناپاک روی پاک رو
بر در هر پیر کمربندیت
به که به سر تاج خداوندیت
در حرم پیر سبک سایه شو
در گهرش گنج گرانمایه شو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی، شاعر و عارف بزرگ، در سال ۸۹۰ هجری قمری در منطقه دشت اصفهان متولد شد. پدرش نظام الدین احمد و جدش شمس الدین محمد نام داشتند. جامی ابتدا با تخلص "دشتی" اشعارش را سرود و سپس به "جامی" تغییر نام داد. او به تحصیل علوم و کمالات معنوی پرداخت و تحت نظر استادانی چون شیخ سعدالدین کاشغری و خواجه عبیدالله احرار قرار گرفت و به مقامات عرفانی بلندی دست یافت.
جامی آثار بسیار ارزشمندی از خود به جا گذاشت، از جمله مثنویات و تصنیفهای مشهور مانند "سلامان و ابسال"، "یوسف و زلیخا" و "خردنامه اسکندری". او در ۸۹۸ هجری قمری درگذشت و زندگیاش پر از عشق و معارف روحانی بوده است. شعرهای او در موضوعات عشق، معرفت، و وحدت الهی است و در آنها به بررسی ماهیت وجود و رابطه انسان با خدا میپردازد.
از اشعار او میتوان به غزلها و رباعیات تأثیرگذار اشاره کرد که در آنها به مضامینی از قبیل عشق، معرفت، فقر روحانی و جستجوی حقیقت پرداخته است.
هوش مصنوعی: نام ایشان مولانا نورالدین عبدالرحمن است و در سال ۷۸۷ هجری قمری متولد شده است. نسبت او به محمد شیبانی که از مجتهدان حنفی بوده، میرسد. پدرش نظام الدین احمد و پدربزرگش شمس الدین محمد دشتی است. از آنجا که اصل او به محلهٔ دشت در اصفهان برمیگردد، به این لقب شناخته شده است و خود مولانا در ابتدا با نام دشتی شناخته میشد. اما هنگام اقامت در جام و هرات، تخلص خود را به جامی تغییر داد و در مورد این تغییر نام توضیحاتی ارائه کرده است.
هوش مصنوعی: زادهٔ من، نوشیدنی من و اثر قلم من، مانند جرعهای از جام بزرگترین عالم دین است.
هوش مصنوعی: بنابراین در بین اهل ادب و سخن، من به دو شکل شناخته میشوم که یکی از آنها نام "جامی" است.
هوش مصنوعی: بعد از کسب کمالات و دانشهای لازم، او به دنبال حالتهای معنوی و مقامهای عرفانی رفت و به خدمت بسیاری از استادان زمان خود رسید. شیخ سعدالدین کاشغری او را به خواجه عبیداللّه احرار معرفی کرد و ارادت او را برگزید، که نتیجهاش دستیابی او به مقامهای بلند بود. او آثار و تألیفات زیادی دارد و اشعارش در قالب مثنوی معروف است. از جمله این آثار میتوان به "سلسله الذهب"، "سلامان و ابسال"، "تحفه الاحرار"، "سبحة الابرار"، "یوسف و زلیخا"، "لیلی و مجنون"، "خردنامهٔ اسکندری" و "کتب سبعهٔ آن جناب" اشاره کرد. دیگر آثارش شامل "شواهد النبوه"، "نفحات الانس"، "اشعة اللمعات"، "لوایح"، "شرح قصیدهٔ ابن فارض"، "شرح بیت امیرخسرو"، "سخنان خواجهٔ پارسا"، "ترجمهٔ چهل حدیث"، "مناقب مولوی و خواجهٔ انصار"، "بهارستان"، "شرح رسالهٔ مناسک حج"، "رسالهٔ عروض و قافیه"، "رسالهٔ موسیقی"، "فوائد ضیائیه"، "رسالهٔ معمی" و "دیوان اشعار" است. او 81 سال زندگی کرد و در سال 898 هجری قمری درگذشت.
هوش مصنوعی: عشق تنها چیزی است که در این دنیا خود را نشان میدهد؛ گاهی از ظاهر یک شاه و گاهی از لباس یک گدای معمولی.
هوش مصنوعی: صوتی که به گوشت میرسد، گاهی به شکل صدا است که نامی برایش انتخاب میشود و گاهی به شکل ندا یا فراخوانی است.
هوش مصنوعی: من و حالت شاد و شگفتانگیز عشق چه فایدهای برای من دارد که به کشفهای عمیق و معجزات بپردازم؟
هوش مصنوعی: راه عشق، رهایی از خود و خواستههای نفسانی است و به معنی تنها حرکت در مسیر و گذر از مراحل زندگی نیست.
هوش مصنوعی: در ابتدا همه چیز از تو شروع شده و در انتها هم به تو ختم میشود. حالا این ادعای وجود دیگران در میانه چه معنایی دارد؟
هوش مصنوعی: در بین افراد افسرده، شور و شوق برای شنیدن موسیقی و آواز وجود ندارد، اما در واقع این آهنگ و سرود، فضای دنیا را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به تفاوت بین زاهد و عارف اشاره شده است. زاهد کسی است که به دنیا وابسته نیست و در ساحل خیال و وهم زندگی میکند، در حالی که عارف در عمق بَحرِ شهود غرق شده است و به حقیقت و واقعیتهای عمیقتر دست یافته است. در واقع، زاهد به سطح مسائل مینگرد، اما عارف به عمق وجود و تجربههای واقعی و معنوی میپردازد.
هوش مصنوعی: هیچکس راز واقعی حرفهای تو را درک نکرد، هر کسی تنها بر اساس آنچه در دل خود دارد، نظر و سخنی بیان میکند.
هوش مصنوعی: کیست که انسان همیشه تابناک را بشناسد؟ چه کسی است این جهان که همچنان مانند امواج دریا بیپایان ادامه دارد؟
هوش مصنوعی: تصویر چگونه میتواند از نور جدا باشد، و موج چگونه میتواند از دریا دور بماند؟
هوش مصنوعی: محبت و عشق همواره در دلها جاری است، مانند ماه که در شبهای تار تابیده و همچون خورشید که پشت ابرها میدرخشد.
هوش مصنوعی: ممکن است در تنگنای عدم، چهرهات را به جلوهگاه عدم نیاورده باشی.
هوش مصنوعی: در شگفتم که این همه الگوهای عجیب کدامند که بر صفحهی صورت ظاهر شده و برای همه قابل مشاهدهاند.
هوش مصنوعی: ای صوفی، چه فریادی از آنجا به اینجا میکشی؟ این نکته مسلم است که از دانایی تا دیدن، فاصلهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به خودت سخت نگیر که به کسی نزدیک هستی یا از کسی دور. نه نزدیکی و نه دوری، نه ارتباط و نه فاصله، هیچکدام اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: افتخار نکن به قدرت خود ای پشهٔ ضعیف، زیرا زیر این بار سنگین، حتی قویترین فیلها نیز به زانو درآمدهاند.
هوش مصنوعی: از کسانی که در خرابات (محل فساد) زندگی میکنند، چه نشانی میخواهی؟ چون آنها خودشان را پیدا نکردهاند و نمیتوان نشانی از آنان به دست آورد.
هوش مصنوعی: ای کسی که وفاداری و راستکرداری به شما منتسب است، چرا این حجاب و مانع، خود شما را از حقیقت وجودیت دور کرده است؟
هوش مصنوعی: دل خود را دنبال این و آن نبر، چرا که داشتن یک دل و یک دوست برای تو کافی است.
هوش مصنوعی: تمامی ویژگیها و صفات خوب در زندگی، از جمله دوستی و همراهی، فقط در یک فرد خلاصه شدهاند. این شخص میتواند در ظاهری ساده و بیپیرایه یا در لباسهای فاخر و زیبا نمایان شود، اما در هر صورت او همان است.
هوش مصنوعی: در جمع و ملاقات های مختلف، چه آشکار و چه پنهان، همه چیز به او مربوط است و در نهایت همه چیز به او باز میگردد.
هوش مصنوعی: شما تا مهر 1402 بر روی دادهها آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: عاشقان باید به سوی معشوق حرکت کنند و تنها به ظواهر نپردازند؛ زیرا حقیقت در هر گوشه و زندگی قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: چیزی که وجود دارد به خاطر محدودیتهای جهان است و این محدودیتها همانند همسر بینهایت حق هستند.
هوش مصنوعی: راهی وجود دارد که به خلق و بندگان خدا میرسد و بسیار روشن و حقیقتمند است. همچنین، راهی هم هست که از طرف خلق به سوی خدا میرود و هیچ نقص و کژی در آن نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که به هدفش برسد، و موفق شود، به جایی خواهد رسید. اما اگر کسی در این مسیر دچار مشکل و شکست شود، هم آنجا که هست باید بماند و به کار خود ادامه دهد.
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر فنا گام میزند، فقر و تهیدستی را به عنوان راه و روش خود انتخاب کرده است. در این راه، نه کشف و یقین وجود دارد و نه شناخت و دین واقعی.
هوش مصنوعی: او از میان رفت، اما خدا همچنان باقی ماند. زمانی که فقر به نهایت خود برسد، آن وقت خداوند است.
هوش مصنوعی: یک ویژگی را به هنر و زیبایی نسبت میدهند و ویژگی دیگر را به عیب و نقص. سپس به جذابیت و زیبایی پنهانی که در آن وجود دارد اشاره میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی آن چهره را در بیرون از خود نمیبینی، پس چرا پا در دامن دیگران بگذاری و سر را در آغوش خود پنهان کنی؟
هوش مصنوعی: ما جهان را طبق یک قانون دقیق مطالعه و بررسی کردیم، ورق به ورق، مانند ورق زدن یک کتاب.
هوش مصنوعی: واقعاً ما در آنجا جز وجود خداوند و صفات مرتبط با او را ندیدیم و نخواندیم.
هوش مصنوعی: هر جا که وجود دارد، به یقین بدان که آنجا خیر و خوبی است، ای دل.
هوش مصنوعی: هر بدی و شر از نیستی ناشی میشود و همهی بدیها نتیجهی وجود غیر هستند. پس ای دل، به این حقیقت توجه داشته باش.
هوش مصنوعی: به دقت به جهان نگاه کن که حقایق الهی در آن نهفته است، مانند آب حیات که در تاریکی نمایان نیست.
هوش مصنوعی: ماهیانی که از دریا بیرون آمدهاند، باعث شدهاند که دریا پر از ماهیهای پنهان شود.
هوش مصنوعی: ای وجود تو به قدری مقدس و والامقام است که نمیتوان بر تو صفتی نهاد و تو را در قالب کلمات و عبارات محدود کرد.
هوش مصنوعی: تمام ویژگیهای غیر از تو به واسطه وجود تو معنا مییابند و همه چیز به حقیقت تو وابسته است.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا اوت ۲۰۲۳ جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: به دلبر زیبای خود گفتم که ای گل، هرگز چهرهات را در هر لحظه نپوشان که مانند لبخند تو، زیباست.
هوش مصنوعی: با خنده گفت که من به صورت زیباهای دنیا در پرده ظاهر هستم، ولی در واقعیت پنهان و نهانم.
هوش مصنوعی: اگر چیزی نباشد که در آن باقی بمانی، در نهایت به هدف بلا و آسیب تبدیل خواهی شد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو را به مرگ و جدایی میکشاند، بهتر است از زندگی دوری کنی و از آن جدا شوی.
هوش مصنوعی: ای تو در حرم پاکت، جایی برای کسی نیست. در این جهان، فقط تو را میبینیم و خودت هم از وجودت آگاه نیستی.
هوش مصنوعی: ما و تو از هم جدا نیستیم، اما ما به تو نیاز داریم و تو نیازی به ما نداری.
هوش مصنوعی: اگر در دل تو گلی پرورش یابد، تو هم باید مثل گل باشی؛ و اگر دلت به خاطر بلبل بیقرار است، باید خودت هم مثل بلبل بیقرار باشی.
هوش مصنوعی: تویی جزئی از کل وجود، و اگر مدتی به تفکر دربارهٔ کل بپردازی، به حقیقت به تمامیت و کمال دست خواهی یافت.
هوش مصنوعی: اگر کسی به پندها و درسهای زندگی توجه کند، مانند نهر زلال و جاری خواهد بود که از تجربهها و عبرتها سیراب میشود.
هوش مصنوعی: در هر حالت و جنبهای، یک حقیقت عمیق و واقعی وجود دارد که در تمام وجود جریان دارد و مانند آب در نهر به پیش میرود.
هوش مصنوعی: ای برده، تصور نکن که به حقیقتی رسیدهای و در مورد صداقت و یقین خود را به درستی میشناسی.
هوش مصنوعی: هر مرحله از وجود دارای ویژگی خاصی است و اگر درک درستی از این مراحل نداشته باشی، از نظر فکری به انحراف میروی.
هوش مصنوعی: خداوند که جز او هیچ معبودی نیست، فراتر از آن است که بتوان او را توصیف کرد یا به علم ما درآید.
هوش مصنوعی: زبانها در وصف ویژگیهای او ناتوانند و چشمها در نور چهرهاش حیران و سردرگماند.
هوش مصنوعی: نور جمال او به وضوح نمایان است و جلوههای جلال او قدرتی فراتر از همه چیز دارد.
هوش مصنوعی: این چه عظمت و ارزش خاصی است، و این چه شرافت و بزرگی است که سلطنت او را بسیار عزت و اقتدار بخشیده است.
هوش مصنوعی: دو جهان، یعنی این جهان و جهان دیگر، محل ظهور و نمایان شدن یکتا بودن تو هستند و گواه بر یگانگی تو، حقیقت و زیبایی ازلی است.
هوش مصنوعی: نور چهرهات همه جا را روشن کرده و نگاهها به سمت توست.
هوش مصنوعی: تو که در دلهای پنهان نمایان هستی و با وجودت در خفا ارتباط برقرار میکنی، همواره با ظهور و غیبتت راز و رمز خاصی داری.
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست که به عنوان مرجع و منبع عددها شناخته شود و هیچ موجودی هم نیست که جمع اضداد باشد.
هوش مصنوعی: ظاهر این شخص به صورت کامل و بینظیر است و باطن او نیز سرشار از حقیقت و روشنی است.
هوش مصنوعی: ایمن از تغییر و دگرگونی، بیهیچ گیجی و سردرگمی هستی.
هوش مصنوعی: ای ظاهر روشنی و روشنایی، آیا چیزی جز تو در دلها و جهان وجود دارد؟
هوش مصنوعی: هیچ چیز در کائنات جز تو نیست، تویی که همچون خورشید درخشان صبح هستی و غیر از تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی هم به محدودیتها و قواعدی پایبند است و هم در مواردی از آنها خارج میشود. او گاهی به اشتباه به کارهای نادرست میپردازد و گاهی به سمت کارهای درست و حقیقی میرود.
هوش مصنوعی: او هسته و مرکز جهان است و همه چیز در این جهان به او وابسته است. خود او چه در عمق و چه در ظاهر، همهچیز را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: آدمی در حقیقت موجودی است که هم به شکلی مادی و هم به شکلی روحانی تعلق دارد. او در میان دو جهان، دنیای مادی و دنیای معنوی قرار دارد و به نوعی بازتابی از هر دو میباشد.
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که این نوشته مختصر و خلاصهای از موضوعات عمیق و مهمی است که به ذات الهی و ویژگیهای بدون نقص آن اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در زمانی که به دقائق و جزئیات لطیف و الهی وصل میشویم، به حقیقتهای معنوی و الوهی دست پیدا میکنیم.
هوش مصنوعی: درون او در دنیای یگانگی غوطهور است، اما ظاهرش سرد و بیروح به نظر میرسد، مانند کسی که بر لبهی ساحل نشسته و از دریا دور است.
هوش مصنوعی: ظاهر زیبا و زشت در وجود انسان نوشته شده است، و شگفتیهای مخلوقات افسون شده نیز در آن به آمیزهای عجیب تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: اگر ابلیس متوجه زیبایی و جمال خداوند نمیشد، هیچ مشکلی پیش نمیآمد.
هوش مصنوعی: خواب به معنای مرگ و بیداری نشانه زندگی است. آرامش مردن، ناشی از عدم علاقه به زندگی است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال حقیقت و دانش هستی، نیمی از زندگیات را به روز و نیمی دیگر را به شب اختصاص بده.
هوش مصنوعی: شب تو مانند دیگر شبها گذشت و در این گذر، قسمتی از عمر تو سپری شد. حالا وقت محاسبه و بررسی اعمالت فرارسیده است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی روزت طولانیتر شود، باید از شب چیزی بدزدی و به روز بیاوری.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف و تغییر وضعیت، باید در ابتدای شب تصمیم بگیری و اقدام کنی، چراکه بدون این تصمیم، ادامه این مسیر ممکن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: به راستی که برای خداوند مکانهایی است که در آنها برکتها نازل میشود و در دوران شما وزشهایی از رحمت و نعمت وجود دارد.
هوش مصنوعی: بسیاری از نسیمهای خوشبو و دلانگیز آمدهاند، اما تو در خواب غفلت به سر میبردی و از آنها بیخبر ماندهای و در وضعیت ناپسندی قرار داری.
هوش مصنوعی: نسیم صبح به عطر گلها معطر است، اما مرد خوابیده چطور میتواند از این زیبایی آگاه شود؟
هوش مصنوعی: کسی که بیدار و هوشیار نیست، هیچ فایدهای نمیبرد و کسی که بیمار نیست، به دکتر نیاز ندارد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی چه زیبایی در این صحنه وجود دارد؟ این آینه چه چیزی را نشان میدهد و در آن آینه چه کسی است؟
هوش مصنوعی: در آینه، آنچه را که میبینیم، خودمان را میبینیم و در عین حال، وجودی فراتر از آن نیز وجود دارد که از دید ما پنهان است و نمیتوانیم آن را بهطور واضح مشاهده کنیم.
هوش مصنوعی: والی مصر، یعنی حاکم مصر، در زمان ذوالنون، یعنی یکی از بزرگترین عارفان و صوفیان، به حقیقتها و رمز و رازهای عمیق آشنا بود و از آنها بهرهمند بود.
هوش مصنوعی: گفت در کعبه حضور داشتم و در حرم احساس نزدیکی و حضوری معنوی کردم.
هوش مصنوعی: ناگهان جوانی آشفته و ناراحت را دیدم که به شدت احساساتی و پریشان بود.
هوش مصنوعی: مردی لاغر و زرد رنگ شبیه هلال ماه شده است و من از روی محبت و علاقهام از او سوالاتی کردم.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است عاشقی کرده باشی، ای دلبسته، که به این شکل لاغر و رنگپریده شدهای؟
هوش مصنوعی: او گفت: بله در وجودم شور و شوقی است که امثال من، عاشق و شیدا، فراوانند.
هوش مصنوعی: به او گفتم آیا محبوبت به تو نزدیک است یا اینکه مانند شب، روزت به خاطر او تاریک است؟
هوش مصنوعی: او میگوید که تمامی عمر در خانه او هستم و همیشه به خاک پای او افتادهام.
هوش مصنوعی: به او گفتم یا به خاطر تو یکدلی و یکرنگی وجود دارد، یا اینکه تو شخصی ستمگر و ظلمطلبی هستی.
هوش مصنوعی: ما در صبح و شب در کنار هم هستیم و ارتباطمان بهاندازهای نزدیک است که مانند ترکیب شیر و شکر به هم آمیختهایم.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای فرزانه، یارت همیشه با تو بوده و در کنار تو زندگی کرده است.
هوش مصنوعی: تو همیشه در هر کاری با خواستههایت هماهنگ بودی و فعالیتهایت به نفع تو پیش میرفتهاند.
هوش مصنوعی: چرا لاغر و بیحال شدهای؟ چرا از دردی رنج میبری؟
هوش مصنوعی: گفت: "چقدر بیخبر هستی که از این نوع صحبتها عبور میکنی."
هوش مصنوعی: رنج و درد ناشی از فاصله با محبوب بیشتر است و دل من از این رنج و درد ناشی از نزدیکی به او پر از خون و غم است.
هوش مصنوعی: در نزدیکیها همیشه نگرانی از فنا و زوال وجود دارد، اما در دوری تنها امیدی به وصال و رسیدن باقی میماند.
هوش مصنوعی: نگرانی و ترس میسوزاند و عذاب میدهد، اما امید میتواند روح را روشن کند و به زندگی جنب و جوش ببخشد.
هوش مصنوعی: در دمشق دوستی به مجنون گفت: از کی در عشق غرق شدهای؟
هوش مصنوعی: عشق چه ماهیتی دارد و مقام آن چیست؟ در این حجاب، عاشق و معشوق چه کسانی هستند؟
هوش مصنوعی: مردی که عاشق صداقت و حقیقت است، به تو میگوید که در حال غرق شدن در امید و نگرانی هستی.
هوش مصنوعی: در این دنیای پنهان، فقط عشق وجود دارد و هیچ چیز دیگری نیست. همه چیز از عشق آغاز میشود و به عشق ختم میشود.
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق هر دو از یک حقیقت و منبع ناشی میشوند و در واقع، هر یک نشانهای از وجود دیگری هستند که در عالم غیب بر یکدیگر تجلی میکنند.
هوش مصنوعی: عشق، وقتی در دل کسی جستجو شود، باعث میشود که او اشکهای تلخی را از چشمانش بریزد.
هوش مصنوعی: عشق غیرواقعی به شدت تحت تاثیر جذابیت ظاهری است، در حالی که کشش معنوی به عمق و واقعیت احساسات مربوط میشود.
هوش مصنوعی: عشق با آلودگی و مسائل دشوار هیچ ارتباطی ندارد، بلکه در واقع یک احساس آرامش و راحتی است.
هوش مصنوعی: عشق به خاطر وسوسه و افکار نا آرام به وجود آمده است. ولی اگر عشق بدون هیچ دلیلی باشد، نه ذات آن مهم است و نه ویژگیهای ظاهریاش.
هوش مصنوعی: هر کس که در مورد عشق صحبت کند و به خاطر آن جان ببازد، زندگیای را به دست میآورد که از آن برخوردار است.
هوش مصنوعی: تو ای کسی که در صف انسانهای دلتیره خمیدهای و در عین حال به خوبیها و صفات اهل صفا اشاره میکنی.
هوش مصنوعی: صوفی چگونه میتواند به درک حقیقت نایل بیاید، وقتی که تو هنوز به وجود خود متعهد هستی و از ناپایداری آن غافل هستی؟
هوش مصنوعی: اگر تو نیستی، پس این همه سر و صدا برای چیست؟ هر لحظه این نجوا و زمزمهٔ جدید چه معنایی دارد؟
هوش مصنوعی: تو ظاهرت شبیه رومیهاست، اما دلت مثل زنگیهاست، که این نشاندهندهٔ ناپایداری و بیثباتی تو است.
هوش مصنوعی: باطن رومی نشاندهندهی عمق و زیبایی درون اوست، در حالی که دل زنگی نماد تیره و تاریکی است. اینجا تأکید بر این است که ظاهر و باطن انسانها ممکن است متفاوت باشد و رنگها و ویژگیهای ظاهری افراد نباید ما را فریب دهد.
هوش مصنوعی: رشتهٔ تسبیح تو به عنوان نشانهای از عبادت و خضوع، در واقع، نشاندهندهٔ قدرت ریاست و تسلط بر دنیای پر از وسوسهها و هواهای نفسانی است.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به خاک بیفتی، خودت را به خاک بیفکن؛ قبل از اینکه ناپاک شوی، سعی کن به پاکی برگردی.
هوش مصنوعی: بهتر است که به جای تاج و مقام و قدرت، در کنار افراد با تجربه و دانا قرار بگیری؛ زیرا بودن در جمع این افراد ارزشمندتر از هر افتخاری است.
هوش مصنوعی: در کنار پیر، humble و متواضع باش و در دل او، ارزشهای بزرگ و باارزشی را پیدا کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.