بخش ۱۶۷ - هاشمی کرمانی قُدِّسَ سِرّه
و هو العارف باللّه میر محمد هاشم شاه، مشهور به جهان شاه و مکنّی به ابوعبداللّه. خلف الصدق میر محمد مؤمن عرشی. از یک طرف نسبش به شاه نورالدین نعمت اللّه ولی و از طرفی به شاه قاسم انوار میرسد. اباً عَنْجدّ مقبول خواص و عوام و مقتدای اهل ایام بودهاند. وی در دهلی به ترویج مذهب حقه و تنسیخ آرای باطله اشتغال داشت. به قوت کمال نفسانی و فضایل روحانی علمای زمان خود را مغلوب فرمود. درگهش مرجع فضلا و مجلسش مجمع عرفا ومثنوی مظهرالآثار از اوست. در آتشکده نوشته که او شیخ الاسلام بخاراست و یک بیتش ثبت است. دیگرباره در ضمن شعرای کرمان دو بیت از مظهر الآثار وی مندرج است. همانا دو کس پنداشته و از حالاتش چنانکه باید استحضاری نداشته. ولادتش در سنهٔ ۱۰۷۳. شهادتش در سنهٔ ۱۱۵۰ بوده. از اوست:
مِنْغزلیّاته
به خود ره نیست یک دم این دل محوتماشارا
تماشایِ جمالت برده است از دستِ مامارا
٭٭٭
بی تو نبود هوس ساغر می در سرِ ما
همه گر چشمهٔ خورشید شود ساغر ما
٭٭٭
به ناز سرمه مکش چشم بی ترحم را
نشسته گیر به خاکِ سیاه مردم را
٭٭٭
وه که پیمانهٔ ما پر شد و در پای خمی
نکشیدیم ز دست صنمی جامی چند
هاشمی قطع تمنا مکن از صبحِ وصال
گر به نومیدیِ هجران گذرد شامی چند
٭٭٭
کجاست آنکه مرا ساغری به دست دهد
نه دُرد داند و نه صاف، هرچه هست دهد
چو هاشمی من و خونِ جگر که ساقیِ دهر
میِ مراد به دون همتانِ پست دهد
مِن مثنوی مظهرالآثار فی المناجات
ای کرمت هم نفسِ بی کسان
جز تو کسی نیست کسِ بی کسان
بی کسم و هم نفسِ من تویی
رو به که آرم که کسِ من تویی
ای زجمال تو جهان غرق نور
نور بطون تو حجابِ ظهور
کون و مکان مظهرِ نورِ تواند
جمله جهان محضِ ظهور تواند
در دل هر ذره بود سیرِ تو
نیست درین پرده کسی غیرِ تو
جز تو کسی نیست به بالا و پست
ما همه هیچیم تویی هرچه هست
بزمِ بقا را می و ساقی تویی
جز تو همه فانی و باقی تویی
ای دو جهان محو تماشای تو
جز تو کسی نیست شناسای تو
کیست که قایل به ثنای تونیست
کیست که مایل به لقای تو نیست
ما همه مشغول ثنای توایم
واله و مشتاقِ لقای توایم
روزنِ جان بر دلِ ما باز کن
دیدهٔ ما را صدفِ راز کن
حکایت شاه نعمت اللّه کرمانی مِنْمثنوی مظهرالآثار
شاه ولی سید اهل یقین
قطب جهان نعمت حق، نور دین
خسرو معمورهٔ صدق و صفا
تاجور کشور فقر و فنا
بود به اصحاب فنا در سلوک
قطع نظر کرده ز میر و ملوک
روزیِ او هرچه رسیدی ز غیب
شبهه نکردی که بود شبهه عیب
چون صفت شاه به آثار خاص
گشت عیان نزدِ عوام و خواص
میر تمر خسروِ صاحب قران
در طلب شاه شد از امتحان
گفت به خادم که ز وجه حرام
مائدهای ساز ز نوعِ طعام
خادم مطبخ به چراگه دوید
بَرّهٔ مستی ز ضعیفی کشید
در طلب شاه ز ایوان قدر
رفت اشارت به امیران صدر
شه به در قصرِ همایون رسید
غلغله بر گنبدِ گردون رسید
چون به ملاقات سرافراز گشت
بر طرف مسند خود بازگشت
میر تمر گشت بدان مرد حق
از سرِ اخلاص و صفا هم طبق
هر دو به غیبت متوجه شدند
آکل آن بَرّهٔ فربه شدند
گفت امیرش بنما این طعام
رزق حلال است به ما یا حرام
گفت از این قسم که کردی سؤال
بر تو حرام آمد و بر ما حلال
بود درین قصه که از گَردِ راه
شد ز ستم پیرزنی داد خواه
گفت مرا از برههایِ سره
نیت سید شده بود این بره
بر درِ دروازه یکی در رسید
بَرّه ز دوشم به تطاول کشید
میر تمر چونکه شنید این کلام
بر سر پا خاست به صدق تمام
پای ز سر کرد و قدم پیش ماند
در قدمِ شاه سرِ خویش ماند
گوش مکن در حقِ پاکان غرض
جوهرِ خالص بشناس از عرض
گر دو جهان غرقه شود در وبال
روزی عارف نبود جز حلال
کارکنانی که درین پردهاند
روزی ما در خورِ ما کردهاند
هاشمی از خلق بگردان عنان
رخش قناعت ز فلک بگذران
هاشمی از مزرعِ جان توشه گیر
درچله خم شو چو کمان گوشه گیر
مردِ رهی از کجی اندیشه کن
راستی وراست روی پیشه کن
در طیِ این ورطه قدم تیز کن
وز خطربادیه پرهیز کن
پای برون نه ز مضیق جهات
روی بگردان ز همه کاینات
هر که کند رویِ طلب سویِ او
قبلهٔ ذرات شود رویِ او
در وصف عشق گوید
عشق که بازارِ بتان جای اوست
سلسله بر سلسله سودایِ اوست
گرمی عشاق خرابست عشق
آتش دلهایِ کباب است عشق
عشق نه وسواس بود نی مرض
عشق نه جوهر بود و نی عرض
گفت به مجنون صنمی در دمشق
کای شده مستغرق دریای عشق
عشق چه و مرتبهٔ عشق چیست
عاشق و معشوقه در این پرده کیست
عاشق یکرنگ حقیقت شناس
گفت که ای محو امید و هراس
نیست درین پرده بجز عشق کس
اول و آخر همه عشق است و بس
عاشق و معشوق ز یک مصدرند
شاهد عینیت یکدیگرند
عشق مجازی به حقیقت قوی است
جذبهٔ صورت کشش معنوی است
گوش کن این بیت که آزادهای
گفته به سودای عرب زادهای
آهٍ مِنَ الْعِشْقِ وَ حالاتِهِ
أَحْرَقَ قَلْبِی بِحَرارَاتِهِ
آتش عشق از منِ دیوانه پرس
کوکبهٔ شمع ز پروانه پرس
عشق کجا راحت آسودگی
عشق کجا دامن آلودگی
عشق به هر سینه که کاوش کند
خونِ دل از دیده تراوش کند
گر تو در این سلسله آسودهای
عاشق آسایش خود بودهای
عشق همه سوز و گداز است و بس
نیستی و عجز و نیاز است و بس
گرم روِ عشق در آتش خوش است
نقد روان صافی و بی غش خوش است
آتش عشق از تو گدازد ترا
صافتر از آینه سازد ترا
عشق کزو مزرع جان روشن است
یک شررش آتش صد خرمن است
ما که در این آتش سوزندهایم
کشتهٔ عشقیم و بدو زندهایم
آب خضر گرچه ز جان خوشتر است
چاشنی عشق از آن خوشتر است
لوح دل از اشک ندامت بشوی
دست ملامت ز سلامت بشوی
اهل ملامت که سلامت روند
راهِ سلامت به ملامت روند
عشق و شکایت ز ملامت که چه
عاشقی و زهد و سلامت که چه
هرکه بود مردِ ره عشق پاک
عاشق ترسابچه باشد چه باک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: میر محمد هاشم شاه، مشهور به جهان شاه و ابوعبدالله، عالم و عارف بزرگ بوده که نسبش به شاه نورالدین نعمت الله ولی و شاه قاسم انوار میرسد. او در دهلی مشغول ترویج مذهب حق و نقد آرای باطل بوده و در علم و فضیلت از دیگر علمای زمان خود پیشی گرفته است. ولادت او در سال ۱۰۷۳ و وفاتش در ۱۱۵۰ هجری قمری ثبت شده است. آثار شعری او شامل منغزلیاته و مثنوی «مظهرالآثار» است که بیانگر عشق و عرفان است.
شعرهای او به مضامین عشق، روحانیت و حقیقت پرداخته و عشق را بهعنوان نیروی غالب در زندگی بشری معرفی میکند. او به تدریس و هدایت پیروانش اهتمام میورزید و به عنوان یک مربی اخلاقی شناخته میشد و در محفلهای عرفانی و علمی معتبر زمان خود جایگاه ویژهای داشت.
هوش مصنوعی: میر محمد هاشم شاه، که به جهان شاه معروف است و به ابوعبدالله هم شناخته میشود، از عارفان بزرگ و مشهور است. او همچنین به میر محمد مؤمن عرشی معروف است. نسب او از یک سو به شاه نورالدین نعمتالله ولی و از سوی دیگر به شاه قاسم انوار میرسد. او فردی محبوب و مورد احترام هم در بین خواص و مردم عادی بوده و رهبری اهل زمان خود را بر عهده داشته است. در دهلی به ترویج مذهب حق و نقد افکار نادرست مشغول بوده و با کمالات نفسانی و فضایل معنویاش، علمای زمانش را تحت تأثیر قرار داده است. محل حضور او مرجع فضلا و مجلسش مجمع عرفا بوده است و آثارش در مثنویها ثبت شده است. در آتشکدهای نوشتهاند که او شیخ الاسلام بخارا بوده است و اشعاری از او در میان شاعران کرمان هم موجود است. به طور کلی، او دو نفر را به عنوان مرشد خود معرفی کرده و از احوالاتش اطلاعات کافی در دست نیست. او در سال ۱۰۷۳ به دنیا آمده و در سال ۱۱۵۰ درگذشته است.
هوش مصنوعی: دل من به مدت یک لحظه هم نمیتواند به خود بیاید، زیرا جمال تو مرا آنچنان مسحور کرده که همه چیز را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: بدون تو، هیچ آرزویی برای نوشیدن می در دل ما نیست؛ حتی اگر چشمهٔ خورشید نیز به سراغ ما بیاید.
هوش مصنوعی: به آرامی و با احتیاط، چشم بیرحم را با سرمه نکش، زیرا که مردم بیپناه و در خاک سیاه نشستهاند.
هوش مصنوعی: ما روی درد دلهایمان را از کسی پنهان نکردیم و در میخانه با دوستان، اینقدر نوشیدیم که پیمانهمان پر شد.
هوش مصنوعی: التماس نکن که به وصال و دیدار برسم، اگر از غم و دوری عاشقی ناامید شوم، چه روزهایی باید منتظر بمانم.
هوش مصنوعی: به دنبال کسی هستم که به من یک جام بدهد، نه اینکه مشروبی را نشناسد یا تمیز بکند، فقط هرچه دارد را از من دریغ نکند.
هوش مصنوعی: من همانند هاشمی هستم و با دلِ پر از درد، انتظار دارم که ساقی زمان، شراب مورد نظر را به افرادی پستتر از خودم بدهد.
هوش مصنوعی: ای بخشش تو، یاریگر کسانی هستی که بیکس و تنها هستند و جز تو کسی را ندارند.
هوش مصنوعی: من تنها هستم و تو تنها همدمم هستی، با که سخن بگویم وقتی که تو تنها طلایهدار وجود من هستی.
هوش مصنوعی: ای زیبایی تو، دنیا در نور غرق است و وجود تو پردهای بر ظهور و نمای آن است.
هوش مصنوعی: تمامی جهان و مکان، جلوهگاه نور تو هستند و به عبارتی، تمام این جهان صرفاً بیانگر ظهور توست.
هوش مصنوعی: در دل هر ذرهای وجود تو جاری است، اما در این پردهی زندگی هیچکس به غیر از تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هیچکس جز تو در زندگی ما اهمیت ندارد؛ ما همه در برابر تو هیچ و ناچیزیم و تو هستی که همهی وجود ما به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: در محفل همیشهگی و پایدار، تنها تو هویت واقعی و ابدی هستی، و دیگران همگی زودگذر و فانی هستند.
هوش مصنوعی: ای تمام جهان در جستجوی تو، جز خودت کسی نمیتواند تو را بشناسد.
هوش مصنوعی: چه کسی است که به ستایش تو اعتقادی ندارد؟ و چه کسی است که خواهان دیدار تو نیست؟
هوش مصنوعی: ما همه در ستایش تو هستیم و مشتاق ملاقات تو میباشیم.
هوش مصنوعی: دریچهای به روح ما بگشا و رازهای دل ما را به ما نمایان کن.
هوش مصنوعی: پادشاهی که ولی و سید اهل ایمان است، مرکز و محور نعمت خداوند و روشنایی دین به شمار میرود.
هوش مصنوعی: خسرو، پادشاهی که همیشه پر از صداقت و پاکی است، در سرزمین فقر و نابودی، تجربه و دانش خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: در راه سلوک و سیر و سلوک، کسانی که به فنا رسیدهاند، از دنیا و دنیاپرستی بیاعتنا هستند و به مقامهای دنیوی و سلطنتها توجهی ندارند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که روزی او به آن رسید، از آنجا که از آسمان و غیب به او رسیده، نباید شک و تردیدی به دل راه بدهد؛ چون داشتن شک و تردید، نقص و عیب محسوب میشود.
هوش مصنوعی: وقتی ویژگیهای پادشاه به طور مشخصی در ظاهر و عملش نمایان شد، برای همگان، چه مردم عادی و چه نخبگان، آشکار شد.
هوش مصنوعی: میر، سردار و فرماندهاش، برای یافتن شاه از میان آزمایشی که از دیگران میگذارند، به جستجو پرداخت.
هوش مصنوعی: به خدمتکار گفت که با پول حرام غذایی درست نکن.
هوش مصنوعی: خادم آشپزخانه به چراگاه رفت و برهای را که به خاطر ناتوانی نمیتوانست حرکت کند، کشید.
هوش مصنوعی: به دنبال پادشاه، افرادی از جایگاه و مقام خود خارج شدند و به بزرگان و فرماندهان اشاره کردند.
هوش مصنوعی: پادشاه به قصر مجلل خود رسید و هیاهو و شگفتی در آسمان به وجود آمد.
هوش مصنوعی: زمانی که او به ملاقات فردی بزرگ و با افتخار رفت، در کنار جایگاه خود دوباره به مکان قبلیاش بازگشت.
هوش مصنوعی: آن مرد حق، با صداقت و پاکی نیت، به مقام و جایگاه بالایی دست یافت.
هوش مصنوعی: آنها متوجه شدند که در غیبت یکدیگر، به تناسب حالتی که دارند، به خوبی و لذت از چیزی که وجود دارد، پرداختهاند.
هوش مصنوعی: امیر گفت که آیا این غذا رزق حلال است برای ما یا حرام؟
هوش مصنوعی: از تو پرسیدن در این مورد جایز نیست، ولی برای ما مجاز است.
هوش مصنوعی: در این داستان، در اثر مشکلات و نادانی که پیش آمده، زن سالخوری به دنبال حق و عدالتش برخواسته است.
هوش مصنوعی: او به من گفت که من از برههای خوب و با ارزش بودم و به خاطر این به من اهمیت داده میشود.
هوش مصنوعی: در ورودی دروازه، دمی از آنجا یک برهای به دوش من افتاد و به سختی کشید.
هوش مصنوعی: وقتی میرصالح این سخن را شنید، با تمام وجود برپا شد و به آن توجه کرد.
هوش مصنوعی: پا از سر برداشت و قدمی جلوتر نهاد، اما در برابر قدم شاه، سر خود را پایین نگه داشت.
هوش مصنوعی: به حرفها و قضاوتهای دیگران در مورد انسانهای پاکدامن توجه نکن. اصل و ذات افراد را از سطح و ظواهرشان بشناس.
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان هم در گرفتاری و مشکلات روزگار غرق شود، عارف فقط به حلال و چیزهای پاک توجه دارد و جز آن چیزی را نمیپسندد.
هوش مصنوعی: افرادی که در این پشت صحنه مشغول به کار هستند، روزی ما را تامین کردهاند.
هوش مصنوعی: هاشمی، به مردم پشت کن و افسار اسب قناعت را از آسمان بگذران.
هوش مصنوعی: از دشت جان خود بهرهبرداری کن و در میانسالی همچون کمانی که در گوشهای قرار دارد، آرام بگیر.
هوش مصنوعی: مردی که در مسیر خود است، به فکر اندیشههای نادرست نباش و راه درست و راست را در پیش بگیر.
هوش مصنوعی: در این مسیر، با دقت و سرعت حرکت کن و از خطرات و مشکلات این راه دوری کن.
هوش مصنوعی: قدم از تنگنای مکانها فراتر بگذار و به همه چیزهای جهان پشت کن.
هوش مصنوعی: هر کسی که با نیت طلب و خواسته به سوی او توجه کند، تمام موجودات و ذرات زمین و آسمان به سوی او راه مییابند.
هوش مصنوعی: عشق جایی است که حضور معشوقان و زیباییها در آن به وضوح حس میشود و در دل هر انسان، آن عشق به صورت زنجیرهای درونش میچرخد و او را به خود مشغول میکند.
هوش مصنوعی: عشق در دل عاشقان به شدت وجود دارد و این عشق مانند آتشی است که دلها را میسوزاند.
هوش مصنوعی: عشق نه به وسواس شبیه است و نه به بیماری. این احساس نه ذاتاً وجود دارد و نه به صورت ظاهری.
هوش مصنوعی: یک نفر به مجنون گفت: ای مجنون، در دمشق چه شده که غرق در دریای عشق هستی؟
هوش مصنوعی: عشق چیست و مقام عشق چه میباشد؟ عاشق و معشوق در این دنیا چه کسانی هستند؟
هوش مصنوعی: عاشق راستین و کسی که حقیقت را میشناسد، به تو گفت که در میان امید و نگرانی غرق شدهای.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس جز عشق وجود ندارد؛ همه چیز از ابتدا تا انتها تنها عشق است و بس.
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق از یک منبع شکل گرفتهاند و وجود واقعی یکدیگر را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: عشق ظاهری میتواند به شدت تأثیرگذار باشد و جذابیت ظواهر، انسان را به سمت معنای عمیقتری میکشاند.
هوش مصنوعی: به دقت گوش کن؛ این جمله را فردی آزاده بیان کرده است که به خاطر عشق و آرزوهایش، از فرهنگ و نژاد عرب تأثیر گرفته.
هوش مصنوعی: ای کاش عشق و حال و هوایش نبود که آتش عشق، قلبم را با حرارتش سوزانده است.
هوش مصنوعی: آتش عشق را از منِ بیخبر بپرس و برای دانستن حال شمع، از پروانه سؤال کن.
هوش مصنوعی: عشق هیچگاه آرامش و راحتی ندارد، بلکه با خود دغدغه و مشکلاتی به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: عشق هر قلبی را که بررسی کند، اشکهای درد از چشمانش جاری میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو در این گروه احساس راحتی میکنی، باید بدانی که در واقع عاشق راحتی خودت بودهای.
هوش مصنوعی: عشق فقط درد و رنج نیست، بلکه همچنین بر ناتوانی و وابستگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در دل عشق، گرما و شور خاصی وجود دارد که مانند آتش، خوشایند است. همچنین، داشتن روحی شفاف و بدون نیرنگ نیز بسیار زیباست.
هوش مصنوعی: آتش عشق تو، تمام زواید و نواقص تو را میسوزاند و تو را خالصتر از آینه میکند.
هوش مصنوعی: عشق، که سرچشمه روشنی جان انسان است، یک جرقهاش میتواند آتش یکصد کشتزار را شعلهور کند.
هوش مصنوعی: ما در آتش عشق ماندهایم و با وجود این که در این آتش میسوزیم، به همین عشق زنده هستیم.
هوش مصنوعی: آب خضر، که نماد زندگی جاویدان و سعادت است، هرچند از جان انسان هم دلپذیرتر است، اما طعم عشق از آن هم لذتبخشتر و شیرینتر میباشد.
هوش مصنوعی: دل خود را از اشک های پشیمانی پاک کن و دست سرزنش را از سلامتی جدا کن.
هوش مصنوعی: افرادی که همیشه دیگران را سرزنش میکنند، نمیتوانند با آرامش و سلامت زندگی کنند. کسانی که به دنبال راهی درست و مناسب هستند، ممکن است ناگزیر از انتقاد و ملامت شوند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت و همچنین شکایت از سرزنشهای دیگران، چه معنی دارد وقتی که خود عاشق هستی؟ و زندگی پرهیزگارانه و سلامت جسم و روح نیز چه اهمیتی دارد وقتی که عشق وجود دارد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر عشق واقعی قرار دارد، برایش مهم نیست که چه کسی یا چه چیزی در این راه وجود دارد. عشق او را به جلو میبرد و موانع را کمرنگ میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.