بخش ۱۵۳ - نعمت اللّه کهسانی قُدِّسَ سِرُّهُ العَزیْزُ
وهُوَ غوث الواصلین و فخر العاشقین، شاه نورالدین نعمت اللّه بن عبداللّه بن محمدبن عبداللبه بن موسی بن یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفر بن صالح بن محمد بن جعفر بن حسن بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن ابی عبداللّه بن محمدالباقر بن علی بن الحسین بن علی علیه السلام. آباء و اجداد آن جناب از شهر حلب به کنج و مکران آمده و وی در سنهٔ ۷۳۱ در قصبهٔ کهسان مِنْاعمال هرات متولد شده. علوم ظاهری از رکن الدین شیرازی و شمس الدین مکی و سید جلال الدین خوارزمی و قاضی عضدالدین فراگرفته. در بیست و چهار سالگی در مکّهٔ معظمه به خدمت قطب الاقطاب، شیخ عبداللّه یافعی که صاحب کتاب روضة الریاحین و دُرّ النظیم و نشر المحاسن و ارشاد و تاریخ است رسیده و ارادت گزید. قطب الدین رازی را نیز در مکه دریافت و سلطان حسین اخلاطی مصری را دیده، از او درگذشت و در سراب تبریز سید قاسم ملقب به قاسم الانوار را در صِغَرِ سن به خدمت سید آوردند و نظر لطف از وی دیده، مدتها درخراسان و هرات به سر بردند و پس به کوهبنان کرمان آمدند و سیدزادهٔ بزرگوار سید برهان الدین خلیل اللّه فرزند آن جناب در آن ولایت متولد شدند. چندی هم به تفت یزد توقف فرمودند و مولانا شرف الدین علی یزدی و خواجه صائن الدین علی ترکهٔ اصفهانی به خدمت سید رسیدند و به اشارهٔ او مسافرت مصر و شام گزیدند.
جناب سید وقتی به شیراز آمدهاند، سید ابوالوفا و سید محمود مشهور به داعی و حافظ شیرازی و پدر علامه دوانی و شیخ ابواسحق بهرامی و علامه شریف جرجانی، شرف خدمت او را دریافتند. اجمالاً این که جناب سید نعمت اللّه از مشاهیر عرفا و اولیا بوده. جامع علوم عقلیه و نقلیه و صاحب مراتب ذوقیه و کشفیه. مدتها در سمرقند و کوه صاف که در نواحی بلخ واقع است مجاهده مینمود در کرامات و خوارق عادات مشهور عالم و در علو پایه و سمّو مایه مسلم. معاصر امیر تیمور و شاهرخ بوده و جمعی کثیر را تربیت فرموده. جناب شاه داعی اللّه شیرازی به خدمتش ارادت تمام داشت و شاه قاسم انوار نقش اخلاصش بر لوح دل مینگاشت.
شیخ آذری طوسی خرقه از او پوشیده. و مولانا فضل اللّه سید نظام الدین احمد شیرازی بادهٔ معرفت از او نوشیده. در تشیع آن جناب کسی را مجال تردید نیست و در بزرگواری وی خاطری را یارای تشکیک نه. دولتشاه سمرقندی و قاضی نوراللّه ششتری نوشتهاند که همه همواره از اطراف به خدمت جناب سید هدایا میآوردهاند و وی بی شبهه تصرف میکرده است. امیر تیمور از این معنی سؤال نمود. سید مضمون حدیث وَلَوْکانَتْالدُّنیا دَمَاً عَبِیطاً لاَیَکُونُ قُوْتُ المؤمنینَ اِلّا حَلالاً را جواب فرموده. امیر در مقام امتحان برآمده، خوان سالار خود را امر نمود که از مَمّر حرامی طبخی به جهت سید ترتیب دهد. خوان سالار به درب دروازه رفته، پیرزنی برهای میآورد به ظلم از او گرفته با طعام پخته به پیش سید آورد. امیر از او پرسید که این طعام حلال یا حرام است. گفت بر من حلال است و بر شما حرام. امیردرغضب شد. مقارن این حال عجوزه داوری به پیش آورده که مراپسری بود به سرخس رفته. در باب او متوحش بودم، شنیدم که سید نعمت اللّه ولی به هرات آمده نذر کردم که اگر پسرم از سرخس باز آید این بره را به جهت سید ببرم.
پسرم باز آمد و بره را به جهت سید نعمت اللّه میآوردم. درب دروازه یکی از ملازمان به ظلم و ستم از من گرفت. بعد از تقریر مطلب، اخلاص امیر افزود. مجملاً شعبه]ای[از سلسلهٔ معروفی که به حضرت امام ثامن میپیوندد به نام وی مشهور است. چنانکه شعبهای به نام سید محمدنوربخش نوربخشیه و شعبهای به نام ابونجیب سهروردی سهروردیهاند و علی هذا القیاس. مرقدش در قریهٔ ماهان معروف است. سنهٔ ۸۳۲ وفات یافت. گویند سن شریفش به صد و چهار سال رسیده بوده چنان که «عارف اسرار وجود» تاریخ فوتش را یافتهاند و در تواریخ نوشتهاند و جنت الفردوس نیز تاریخ فوت اوست. مرقد آن جناب در ماهان از آثار شهاب الدین احمدولی دکنی است که در دکن سید را به خواب دیده، اخلاص به هم رسانیده. از آنجا اخراجات فرستاده، بنای مرقد سید را در کمال متانت نهادند و فقیر به زیارت آن رسیدم. آن جناب را رسالات بسیار است و گویند عدد آن به سیصد رسیده. این فقیر شصت و دورسالهٔ عربی و فارسی آن حضرت را جمع نمودهام و حاضر است و دیوان آن جناب مکرر زیارت شده. تیمّناً و تبرّکاً از اشعار آن جناب قلیلی در این کتاب ثبت خواهد شد:
مِنْقصائِدِهِ عَلَیهِ الرَّحمةُ
در دو عالم چون یکی دارندهٔ اشیاستی
هر یکی در ذات خود یکتای بی همتاستی
جنبش دریا اگرچه موج خوانندش ولی
در حقیقت موج دریا عین آن دریاستی
فی المثل یک دایره این شکل عالم فرض کن
حق محیط و نقطه روح و دایره اشیاستی
مِنْغزلیاته
مستیم و نداریم خبر از همه عالم
این است خبر هرکه بپرسد خبرما
هر نقش خیالی که ترا غیر نماید
تعبیر کن آن را که خیال تو به خوابست
٭٭٭
موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست
ماییم صفات و صفت از ذات جدا نیست
٭٭٭
مجموع کاینات سراپردهٔ وی است
این طرفه تر که هیچ مکانش پدید نیست
او جانِ عالم است و همه عالمش بدن
پیداست این تن وی و جانش پدید نیست
٭٭٭
موج و دریاییم و هردو غیر آبی نیست نیست
در میان ما و او جز ما حجابی نیست نیست
عقل اگر در خواب میبیند خیال دیگری
اعتمادی در خیالی یا به خوابی نیست نیست
٭٭٭
دولت عشق به هر بی سر و پایی نرسد
پادشاهیِ دو عالم به گدایی نرسد
برو ای عقل و مگو عشق چرا کرده چنین
پادشاه است و به او چون و چرایی نرسد
٭٭٭
مرد باید که ز شمشیر نگرداند روی
ورنه ز آغاز همان به که به میدان نرود
٭٭٭
حسن یکی و در نظر آینه صد هزار، دان
روح یکی و تن بسی باده یکی و جام صد
٭٭٭
گر به صد آیینه یکی روی نمود صد نشد
نقش خیال اوست صد صدنشد و کدام صد
نام یکی اگر یکی صد نهد ای عزیز من
صد نشود حقیقتش یک بود و به نام صد
گر به وجود ناظری، هر دو یکی است در وجود
ور به صفات مایلی، این دگر است و آن دگر
جامومیاندجسموجان،جام،میاست،وجسم، جان
ورتونیابی این سخن تن دگر است و جان دگر
٭٭٭
تو بستهٔ زَروزَن گشتهای و کشتهٔ آن
تو را ز مردیِ مردانِ پارسا چه خبر
٭٭٭
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد را به گوشهٔ چشمی دوا کنیم
٭٭٭
ما مرشد عشاق خرابات جهانیم
ساقی سراپردهٔ خمخانهٔ جانیم
هرکس به جمال رخ خوبی نگرانند
در آینهٔ خویش به خود ما نگرانیم
٭٭٭
آفتاب حسن او مجموع عالم را گرفت
غیر او پیدا نبینی گر ز خود پنهان شوی
مِنْقطعات و رباعیّاته
چون کمال همه بود به وجود
نتوان یافت بی وجود، کمال
هست عالم همه خیال وجود
وز تجلی اوست بود خیال
٭٭٭
مُسَمَّی واحِدٌ اِسْمِی کَثْیِرٌ
وَفِی تَلْوِینِ اَسْمائِی صِفاتِی
صِفاتُ اللّهِ فی وَجْهِی علیٌّ
وَاِسْمِی نِعْمةٌ اللّهِ کَیْفَ ذَاتِی
وُجُودِی فِی وُجُودی فی وُجُودی
وَکَوْنُ الْجامِع مِنِّی مَرَّاتِ
وَرُوحی مَظهرُ الأَرْوَاح کُلُّهُ
وَجِسْمِی مَظْهَرُ الآیاتِ آتِی
وعَیْنی ناظِرٌ فِی کُلِّ وَجْهٍ
وَنَفْسِی عاشِقٌ بِالزَّاکِیاتِ
رباعیات
بی درد طریق حیدری نتوان رفت
بی کفر ره قلندری نتوان رفت
بی رنج فنا گنج بقا نتوان یافت
در حلقهٔ ما به سرسری نتوان رفت
٭٭٭
آبست که در شیشه شرابش خوانند
با گل چو قرین شود گلابش خوانند
از قید گُل و مُل چو مجرد گردد
اهل بصر و بصیرت آبش خوانند
٭٭٭
تا درد خیال او مرا درمان شد
پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد
جان ودل و تن هر سه حجاب ره بود
تن دل شد و دل جان شد و جان جانان شد
٭٭٭
این نقش و خیال عالمش میخوانند
جانی دارد که آدمش میخوانند
وحی است که روح اولش باشد نام
چون اوست تمام، خاتمش میخوانند
٭٭٭
یک عالم از آب و گل بپرداختهاند
خود را به میان آن در انداختهاند
خود میگویند رازِ خود میشنوند
وز ما و شما بهانه برساختهاند
٭٭٭
کو دل که بداند نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود دمی گفتارش
محبوب جمال مینماید شب و روز
کو دیده که تا برخورد از دیدارش
٭٭٭
واللّه به خدا که ما خدا میدانیم
اسرار گدا و پادشا میدانیم
سرپوش فکندهایم بررویِ طبق
سری است در این طبق که ما میدانیم
٭٭٭
با عادت خود بهانه جویی نکنیم
جز راست روی و نیک خویی نکنیم
با آنکه به جای ما بدیها کرده است
گر دست دهد به جز نکویی نکنیم
٭٭٭
بویی که تو از مشک و قرنفل شنوی
از دولت آن زلف چو سنبل شنوی
چون نغمهٔ بلبل ز پی گل شنوی
گل گفته بود گرچه ز بلبل شنوی
٭٭٭
ای آنکه طلبکار جهان جانی
جانی و دلی و بلکه خود جانانی
مطلوب تویی طلب تویی طالب تو
دریاب که خود هر آنچه خواهی آنی
٭٭٭
گر عالم سِرِّ لِی مَعَ اللّه شوی
دانندهٔ راز بنده و شاه شوی
گر صورت و معنیِ جهان دریابی
واقف ز رموز نعمت اللّه شوی
مِنْمثنویاته
حمد آن حامدی که محمود است
بخشش اوست هرچه موجود است
هرچه مخلوق حضرت اویند
همه تسبیح حضرتش گویند
عارفانی که علمِ ما دانند
صفت ذات اسم را خوانند
لفظ اللّه اسم اسم وی است
آن یکی گنج و این طلسم وی است
کُلُّ شَیْئیٍ لَهُ کَمِرْآتْ
وَجْهُهُ کُلَّها مُساواتْ
لَیْسَ بَیْنی وبَیْنَهُ بَیْن
هُوَ فِی الْعَیْنِ لآ تَقُلْأَیْن
عین وحدت ظهور چون فرمود
بحر در قطره رو به ما بنمود
گر هزار است و گر هزار هزار
اول او یکی بود به شمار
آینه صد هزار میبینم
در همه روی یار میبینم
بلکه یک آینه بود اینجا
صور مختلف درو پیدا
کَونُ کَوْنی یَکُونُ مِنْکَوْنِهْ
عَیْنُ عَیْنِی بِعَیْنِهِ عَیْنِهْ
یک شراست و جام رنگارنگ
رنگ بی رنگ میدهد بی رنگ
رنگِ می رنگِ جام وی باشد
این عجب بین که جامِ می باشد
وَلَهُ ایضاً فِی التمثیل
آن یکی کوزهیی ز یخ برداشت
کرد پُر آب و یک زمان بگذاشت
چون هوا زآفتاب گرمی یافت
گرمیاش بر وجود کوزه بتافت
آب شد کوزه، کوزه شد با آب
اسم و رسم از میانه شد دریاب
اول ما چو آخر ما شد
قطره دریاست چون به دریا شد
قطره و موج و بحر و جو آبند
عین ما را به عین ما یابند
نقد گنجینهٔ قدح ماییم
گرچه موجیم عین دریاییم
نقش عالم خیال میبینم
در خیال آن جمال میبینم
او لطیف است و در همه ساری
آب حیوان من به جویِ ما جاری
نه حلول است حل حال من است
سخنی از من و کمال من است
هرکه در معرفت سخن راند
وصف خود میکند اگر داند
تو منی من توام دویی بگذار
من نماندم تو هم تویی بگذار
أَنْتَ لا أَنْتَ وَأَنَا مَا هُوَ
هُوَ هُوَ لا اِلَهَ إلّا هُوَ
هرچه داریم جمله جود وی است
جود او نزد ما وجود وی است
ور تو گویی که غیر او باشد
بد نباشد بگو نکو باشد
یَا حَبِیبْی وَ قُرَّةَ الْعَیْنی
أَنَا عَیْنُکَ وَ عَیْنُکَ عَیْنِی
ما خَیالیم در حقیقت او
جز یکی در دو کون دیگر کو
إنَّهُ ظاهِرٌ بِنَا فِیْنَا
هُوَ مَعَنَا فَأنْظُروا مَعَنَا
نور چشم است در نظر پیداست
نظری کن ببین که او با ماست
گر بگویم هزار یک سخن است
یوسفی را هزار پیرهن است
ظلمت ونور هر دو یک ذاتند
گر دو اندر ظهور آیاتند
هرکه را عشق علم توحید است
اول آن مقامِ تجرید است
غرق آبند عالمی چو حباب
ظاهرش ساغر است و باطن آب
سایهٔ او به ما چو پیدا شد
از من و تو دویی هویدا شد
نور رویش به چشم ما بنمود
چون بدیدیم نور او او بود
هستیِ هرچه هست بی او نیست
ورتو گویی که هست نیکونیست
به وجودند این و آن موجود
بی وجود ای عزیز نتوان بود
هرچه موجود باشد از اشیاء
همه باشد مظاهر اسماء
بود و نابود را مجالی نیست
وصل و هجران بجز خیالی نیست
وله ایضاً
وجودی در همه اعیان، عیان است
ولی از دیدهٔ مردم نهان است
به هر آیینه حسنی نو نماید
ز هر برجی به شکل نو برآید
حقیقت در دو عالم جز یکی نیست
یکی هست و در او ما را شکی نیست
در این دریا به عینِ ما نظر کن
صدف بشکن تماشای گهر کن
به راه کج مرو بشنو ز ما راست
اگر نورست وگر ظلمت که ما راست
اگر آئی به چشم ما نشینی
وجودی جز وجود او نبینی
به نور او جمال او توان دید
چنان میبین که سید آن چنان دید
ز شرک خودپرستی چون برستی
به غیر حضرت حق کی پرستی
خیال غیر خوابی مینماید
همه عالم سرابی مینماید
به بزم عاشقانِ ما گذر کن
دمی در چشم سرمستان نظر کن
طلب کن گنجِ اسمای الهی
که گر یابی بیابی پادشاهی
٭٭٭
مظهر و مظهر به چشم ما یکی است
آب این امواج و آن دریا یکی است
ز اعتبار ما و تو آمد دویی
همچو ما بذر ز خود کان یک تویی
هرکه او فانی شود باقی شود
مدتی رندی کند ساقی شود
گر فسردی بر لب جو ژالهای
ور گدازی آبروی لالهای
هر گلی را شیشهای دان پرگلاب
هر حبابی کاسهای میبین پر آب
یک هویت را به اسما میشمار
یک هویت دان واسما بی شمار
گر یکی خوانی یکی باشد به ذات
ور دو خوانی دو نماید در صفات
بی هویت نی وجود و نی عدم
بی هویت نی حدوث و نی قِدَم
از هویت داد حق ما را وجود
یک هویت را دو نسبت رو نمود
حظ وهمی از میان های هو
گر براندازی یکی ماند نه دو
کون جامع نزد ما انسان بود
ور نباشد این چنین حیوان بود
صورتش را آینه گیتی نماست
معنی او پرده دار کبریاست
از تعین اسم اعظم رو نمود
در حقیقت آن تعین اسم بود
از صفت برتر بود تنزیه ذات
از وجود اوست اسماء و صفات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاه نورالدین نعمت الله که نسبش به امام جعفر صادق میرسد، در سال ۷۳۱ هجری در هرات متولد شد. وی در علم و عرفان بارع بود و از شخصیتهای بزرگ زمان خود به شمار میرفت. نعمت الله علوم مختلف را از بزرگان زمان خود از جمله رکن الدین شیرازی و قاضی عضدالدین آموخت و در بیست و چهار سالگی به مکه رفت و به خدمت علمای آن زمان بود.
وی شهرت زیادی در کرامات و خوارق عادات داشت و در سنین بالاتر به تربیت شاگردان بسیاری پرداخت. مرقدش در قریه ماهان معروف است و بعد از فوتش در سال ۸۳۲ هجری به عنوان یکی از بزرگان تاریخ عرفان شناخته شد. آثار و رسالات زیادی از او باقی مانده و اشعار او نیز در میان عرفا بسیار مورد احترام است. عارفان و بزرگان دیگری چون شاه داعی الله و سید نظام الدین احمد از او تأثیر گرفتهاند.
سید نعمت الله در اشعارش به صفای روح و یکتایی خداوند اشاره میکند و عارفانه مینویسد که هر نوع جدایی و دوگانگی تنها به خاطر عدم درک عمیق حقیقت وجود است.
هوش مصنوعی: او بزرگترین یاریدهندهٔ اهل معرفت و افتخار عاشقان است، شاه نورالدین نعمتالله بن عبداللّه بن محمدبن عبداللبه، که خانوادهاش از شهر حلب به کنج و مکران آمدهاند. وی در سال ۷۳۱ هجری در قصبهٔ کهسان در نواحی هرات به دنیا آمد. علوم ظاهری را از اساتیدی چون رکن الدین شیرازی، شمس الدین مکی، سید جلال الدین خوارزمی و قاضی عضدالدین آموخت. در سن بیست و چهار سالگی در مکه به خدمت قطب الاقطاب شیخ عبداللّه یافعی، که دارای تألیفاتی چون "روضة الریاحین" و "دُرّ النظیم" است، رسید و ارادت او را جلب کرد. همچنین در مکه قطب الدین رازی را دید و سلطان حسین اخلاطی مصری را ملاقات کرد. بعد از مدتی در سراب تبریز نیز سید قاسم ملقب به قاسم الانوار را در سنین پایین به خدمت خود آورد و از او بهرهمند شد. او مدتی در خراسان و هرات بود و سپس به کوهبنان کرمان رفت و فرزند بزرگوار سید برهان الدین خلیل اللّه در آنجا به دنیا آمد. همچنین مدتی در تفت یزد اقامت کردند و مولانا شرف الدین علی یزدی و خواجه صائن الدین علی ترکهٔ اصفهانی به خدمت ایشان رسیدند. به دعوت او، به سفر به مصر و شام پرداختند.
هوش مصنوعی: جناب سید زمانی که به شیراز آمدند، عدهای از شخصیتهای برجسته همچون سید ابوالوفا، سید محمود معروف به داعی و حافظ شیرازی، پدر علامه دوانی، شیخ ابواسحق بهرامی و علامه شریف جرجانی به ملاقات ایشان شرفیاب شدند. سید نعمتاللّه از شخصیتهای برجسته عرفانی و اولیای الهی به شمار میرود. او در علوم عقلی و نقلی تخصص داشت و دارای مراتب ذوقی و کشفی بود. مدتهای طولانی در سمرقند و منطقه کوه صاف در نزدیکی بلخ به مجاهده پرداخته و در زمینه کرامات و امور خارق العاده مشهور شده است. او همعصر امیر تیمور و شاهرخ بوده و شاگردان زیادی را تربیت کرده است. جناب شاه داعیاللّه شیرازی به وی ارادت ویژهای داشت و شاه قاسم انوار نیز اندیشههای خالص او را در دل خود ثبت میکرد.
هوش مصنوعی: شیخ آذری طوسی لباس مخصوصی از این شخص پوشیده است و مولانا فضل الله سید نظام الدین احمد شیرازی از او بادهای از معرفت نوشیده است. هیچکس در تشیع این شخصیت تردیدی ندارد و در بزرگی او هیچکس نمیتواند شک کند. دولتشاه سمرقندی و قاضی نورالله ششتری نوشتهاند که همه همواره از نقاط مختلف هدایایی به خدمت این سید میآوردند و او بدون شک از آنها استفاده میکرد. امیر تیمور از این موضوع سوال کرد و سید به مضمون حدیثی پاسخ داد که میگوید: "اگر دنیا به اندازه خون یک حیوان باشد، روزی مؤمنان باید حلال باشد." امیر برای آزمایش، خوان سالار خود را دستور داد تا از راهی حرام غذایی برای سید آماده کند. خوان سالار به دروازه رفت و پیرزنی را دید که برهای را به زور از او گرفته و آماده کرده بود تا به سید بدهد. امیر از سید پرسید که آیا این غذا حلال است یا حرام. سید پاسخ داد که بر او حلال است و بر آنها حرام. امیر خشمگین شد. در همین حال، یک زن سالخورده داوری به امیر آورد که پسرش به سرخس رفته و او نگرانش بوده است. او شنیده بود که سید نعمتالله ولی به هرات آمده و نذر کرده بود که اگر پسرش از سرخس برگردد، این بره را برای سید بیاورد.
هوش مصنوعی: پسرم به خانه بازگشت و گوسفند را به خاطر سید نعمتالله آوردم. یکی از خدمتکاران درب را به زور از من گرفت. بعد از اینکه موضوع را توضیح دادم، محبت امیر افزایش یافت. بهطور خلاصه، شاخهای از یک سلسله معروف که به امام ثامن متصل میشود، به نام او شناخته میشود. همچنین شاخهای به نام سید محمد نوربخش و دیگری به نام ابونجیب سهروردی وجود دارد. مرقد سید در روستای ماهان معروف است و او در سال ۸۳۲ هجری وفات یافت. گفته میشود سن شریف او به ۱۰۴ سال رسیده بوده است. عارف اسرار وجود زمان فوت او را ثبت کرده و در تاریخها نیز نوشته شده است. آرامگاه او در ماهان توسط شهاب الدین احمدولی دکنی ساخته شده که در دکن سید را در خواب دیده و محبت خود را نشان داده است. از آنجا هزینهها تأمین شد و بنای مرقد سید با احترام ویژهای ساخته شد. من نیز به زیارت آنجا رفتم. او آثار زیادی دارد و گفته میشود تعداد آنها به سیصد رسیده است. من نیز شصت و دو اثر عربی و فارسی او را جمعآوری کردهام و حاضر است. دیوان اشعار او نیز بارها زیارت شده و به عنوان تبرک، تعدادی از اشعارش در این کتاب ثبت خواهد شد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر کس صاحب ویژگیها و خصوصیات خاص خود است و هیچکس مشابه دیگری نیست. هر فرد بهطور منحصر به فردی وجود دارد و در ذات خود بینظیر است.
هوش مصنوعی: هرچند که به حرکات دریا، موج میگویند، اما در واقعیت، این موج بخشی از خود دریا است و بدون دریا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تصور کن که یک دایره نمایانگر جهان است و حق به مانند محیط دایره، همهجا را دربرگرفته است. در اینجا، نقطهای نشاندهنده روح است و دایره به معنای وجود یا زندگی است.
هوش مصنوعی: ما در حال خوشی و سرمستی هستیم و هیچ اطلاعاتی از اوضاع جهان نداریم، این تنها خبر ماست که هرکس بپرسد.
هوش مصنوعی: هر تصویری که در ذهنت به گونهای دیگر از واقعیت بروز کند، سعی کن آن را معنا کن، زیرا این تصویر ناشی از خیال توست و تنها در خواب وجود دارد.
هوش مصنوعی: تنها وجود حقیقی مربوط به خداوند است و ما تنها صفاتی هستیم که از ذات خدا جدا نیستند.
هوش مصنوعی: تمام عالم و هستی همچون یک پرده است که وجود او را در بر گرفته، و شگفتانگیزتر از آن این است که هیچ مکانی برای او قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: او روح و زندگی جهان است و همه جهان مثل یک بدن به نظر میرسد. این بدن نشاندهنده اوست، اما روح و جان او قابل دیدن نیست.
هوش مصنوعی: شما بر اساس اطلاعات تا آذر 1402 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: ما همچون موج و دریا هستیم و هیچ چیز دیگری جز خودمان و او، در میان ما وجود ندارد. ما هیچ پرده و حجاب دیگری نداریم که مانع ارتباط ما باشد.
هوش مصنوعی: عقل اگر خوابزده باشد، هر خیال یا تصوری که در ذهنش بیاید، قابل اعتماد نیست و در واقع واقعیت ندارد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت واقعی به هر کسی که بیتوجه و ساده باشد نمیرسد، درست همانطور که سلطنت و ثروت این دنیا به کسی که در فقر و تنگدستی زندگی میکند، نمیرسد.
هوش مصنوعی: ای عقل، از کنجکاوی و قضاوت راجع به عشق دور شو، چرا که عشق، حاکمی است که هیچ دلیل و توجیهی برای کارهایش ندارد.
هوش مصنوعی: مرد باید در برابر خطرات و چالشها مقاومت کند و از ترس سلاح و نبرد دوری نکند؛ زیرا از ابتدا بهتر است که اصلاً وارد میدان نشود تا اینکه از ترس فرار کند.
هوش مصنوعی: زیبایی یک چیز است، اما در آینه هزاران جلوه از آن دیده میشود. همچنین، روح یکی است ولی بدنها متعددند، و باده نیز یکی است در حالی که جامها و ظرفهای مختلفی برای آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر به هزار آینه نگاهی بیندازیم و در یکی از آنها تصویری از او ببینیم، باز هم نمیشود که به یک شکل واقعی از او پی ببریم. تصویر او به طور مکرر تکرار میشود و هر بار در آینهای متفاوت بازتاب پیدا میکند. در اینجا، صحبت از کثرت و تنوع است و اینکه واقعیت او در تمام این انعکاسها قابل دسترسی نیست.
هوش مصنوعی: اگر کسی نامی بر روی چیزی بگذارد، این نام هرچقدر هم که زیاد باشد، حقیقت آن چیز تغییر نمیکند و همچنان همان یک چیز باقی میماند.
هوش مصنوعی: اگر ناظری در وجود باشد، هر دو چیز به یکسان وجود دارند. اما اگر به ویژگیها و صفات توجه کنیم، آن یکی با این یکی متفاوت است.
هوش مصنوعی: این بیت به رابطه میان جسم و جان اشاره دارد و میگوید که شراب و خوشیهایی که از آن ناشی میشوند، تنها منحصر به جسم و جان نیستند. بلکه این سخن به ابعاد دیگری نیز اشاره دارد که به زندگی و روح ما مرتبط است. هدف این است که به عمق وجود انسان و تجربههایی که فراتر از وجود مادی هستند، اشاره شود.
هوش مصنوعی: تو تحت تأثیر روزگار و حوادث آن قرار گرفتهای و نمیدانی که از زندگی صحیح و درست و از ویژگیهای انسانهای نیکوکار چه خبر است.
هوش مصنوعی: ما به ارزش و اهمیت جادهٔ عشق و راهی که میپیماییم، پی خواهیم برد و با نگاهی به مشکلات و دردهای خود، تلاش میکنیم تا آنها را حل کنیم.
هوش مصنوعی: ما راهنمای عاشقان در دنیای خراباتیها هستیم و در واقع، ما نگهبانان میخانهی روح و جان خود هستیم.
هوش مصنوعی: هر شخصی که به زیبایی صورت کسی دیگر دقت میکند، در حقیقت به تصویر خود در آینه نیز مینگرد و به خود اهمیت میدهد.
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشندگی او تمام جهان را تحت تأثیر قرار داده است و اگر خود را از او دور کنی، هیچ چیزی غیر از او را نخواهی دید.
هوش مصنوعی: تمام کمالها و خوبیها در وجود تحقق پیدا میکنند و بدون وجود، هیچگونه کمالی نمیتوان یافت.
هوش مصنوعی: تمامی عالم تنها تصویر و خیال است و وجود هر چیزی به خاطر ظهور و تجلی اوست.
هوش مصنوعی: یک نام واحد دارم اما اسامی زیادی به من نسبت داده میشود و در تنوع اسامیام، ویژگیها و صفات من نهفته است.
هوش مصنوعی: ویژگیهای خداوند بر چهره من هویدا است و نام من نعمت خداست؛ حالا خودم را چه طور توصیف کنم؟
هوش مصنوعی: وجود من در وجود من و وجود من مایهای است برای جمع شدن میان من و هستی.
هوش مصنوعی: روح من تجلیگاه تمام ارواح است و جسم من نمایانگر نشانهها و آیات الهی است.
هوش مصنوعی: چشم من در هر چهرهای تماشا میکند و جانم عاشق چیزهای پاک و زیباست.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مسیر حقیقت و معنویت، باید با درد و چالشها دست و پنجه نرم کرد؛ بدون تحمل مشکلات نمیتوان به روشنایی و درک عمیق دست پیدا کرد. همچنین، بیاعتقادی و سرپیچی از اصول نمیتواند ما را به سعادت و رهایی برساند.
هوش مصنوعی: بدون تلاش و زحمت، نمیتوان به دارایی و جاودانگی دست یافت. در جمع ما، نمیتوان بیتوجهی و بیمحلی عمل کرد.
هوش مصنوعی: آبی که در شیشه شراب است، وقتی با گل ترکیب شود، به گلاب معروف میشود.
هوش مصنوعی: وقتی انسانها از دنیای مادی و تعلقات دنیوی آزاد شوند و به درک عمیقتری از واقعیت برسند، به نوعی از آگاهی و حقیقتی میرسند که به آن روشنایی و آگاهی میگویند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که به یاد او درد و رنج میکشم، احساس میکنم که در عذابی عمیق هستم. اما از آن درد، بالا میروم و به او نزدیکتر میشوم و ناپایداری و شک و تردید به ایمان و یقین بدل میشود.
هوش مصنوعی: روح و قلب و جسم هر سه مانع راه بودند. جسم قلب شد و قلب جان شد و جان به معشوق رسید.
هوش مصنوعی: این دنیا را به عنوان یک تصویر و خیال میشناسند و انسانی که در آن زندگی میکند، روح و جان دارد که او را به عنوان انسان میشناسند.
هوش مصنوعی: وحی به نوعی پیامی است که روح اول آن به نام خاصی شناخته میشود و چون او تمام ویژگیها را در خود دارد، به او خاتم نیز میگویند.
هوش مصنوعی: بسیاری از انسانها از ترکیب آب و خاک به وجود آمدهاند و خود را در میان این دنیای مادی قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: آنها خودشان رازهایشان را بیان میکنند و از ما و شما توجیهاتی را درست کردهاند.
هوش مصنوعی: دل کجاست که اسرار زندگی را درک کند؟ و کجا است گوشی که بتواند یک لحظه سخنان او را بشنود؟
هوش مصنوعی: محبوب از زیباییاش در شب و روز نشان میدهد، اما آیا کسی هست که با دیدن او بتواند به او برسد؟
هوش مصنوعی: ما به خدا قسم میخوریم که اسرار گدا و پادشاه را میدانیم و به آنها آگاهیم.
هوش مصنوعی: ما بر روی یک ظرف پوششی گذاشتهایم که دارای رازی است که فقط ما از آن آگاهیم.
هوش مصنوعی: بهتر است به دنبال بهانهجویی نباشیم و تنها با صداقت و رفتار نیکو پیش برویم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه او به جای ما کارهای بدی انجام داده، اگر فرصتی پیش بیاید، ما جز خوبی با او رفتار نخواهیم کرد.
هوش مصنوعی: بویی را که از مشک و گل نرگس میشنوی، از قدرت و زیبایی آن زلف مانند بوی سنبل است.
هوش مصنوعی: وقتی صدای بلبل را به خاطر گل میشنوی، گل این را بیان کرده که حتی اگر از بلبل بشنوی، آنچه مهم است، پیامی است که از گل میآید.
هوش مصنوعی: ای آنکه در این جهان، جان و دل را از تو میطلبند و تو خود سرآمد همه جانها هستی.
هوش مصنوعی: تو همانی که در جستجویش هستی، همان خواستههایت در وجود خودت نهفتهاند. فقط درک کن که آنچه به دنبالش هستی، خودت هستی.
هوش مصنوعی: اگر به علم و دانش الهی دست یابی و با خدا نزدیکی کنی، میتوانی به رازهای بنده و فرمانروای حقیقی پی ببری.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی ماهیت و حقیقت جهان را درک کنی، به اسرار نعمتهای خداوند آگاه میشوی.
هوش مصنوعی: سپاس به آن کسی که ستوده است و او خود ستودنی است؛ لطف و بخشش او شامل حال هر چه موجود است میشود.
هوش مصنوعی: تمامی مخلوقات خداوند به نوعی در ستایش و تسبیح او هستند و هر یک به زبان خود، عظمت و جمال او را بیان میکنند.
هوش مصنوعی: عارفان با دانش و آگاهی عمیق خود، صفات و ویژگیهای خداوند را به زبان میآورند و آن را توصیف میکنند.
هوش مصنوعی: نام "الله" به معنای اصلی و حقیقی او اشاره دارد، که به مانند گنجی ارزشمند و همچنین به عنوان رمزی پیچیده در ذات او به شمار میآید.
هوش مصنوعی: تمام موجودات دارای جلوهای هستند که تمام صورت و ظاهر آنها با هم برابر و مشابه است.
هوش مصنوعی: میان من و او هیچ فاصلهای نیست؛ هر دو در یک نگاه هستیم. نگو که جدا هستیم.
هوش مصنوعی: در این بیت، به این نکته اشاره شده است که حقیقت واحد وجود دارد و این حقیقت در شکلهای مختلف، مانند دریا و قطره، خود را نشان میدهد. وقتی که دریا (حقیقت بزرگ) به قطره (وجود کوچکتر) نگاه میکند، به ما نمایان میشود که هر آنچه که در این دنیا وجود دارد، از همان منبع واحد نشأت میگیرد. به عبارتی، همهی اجزاء و جزءهای جهان در نهایت به یک حقیقت واحد متصل هستند و مفهوم اتحاد در آنها نهفته است.
هوش مصنوعی: هر چند ممکن است تعداد آنها بسیار زیاد باشد، اما در اصل و در ابتدا همه به یک چیز برمیگردند.
هوش مصنوعی: در تمام چهره محبوب، زیباییها و ویژگیهای مختلفی را مشاهده میکنم که همچون آینهای پر از هزاران تصویر و حس، مرا به خودش جذب میکند.
هوش مصنوعی: اینجا فقط شبیه یک آینه بود که تصاویر مختلف در آن قابل مشاهده بودند.
هوش مصنوعی: وجود من از وجود توست، و چشمان من در نزدیکی چشمان توست.
هوش مصنوعی: یک شراب خوب و رنگین، رنگی بینظیر به وجود میآورد که خود بیرنگ است.
هوش مصنوعی: رنگ شراب در جام همان رنگی است که باید باشد، اما جالب اینجاست که خود جام هم انگار سرشار از شراب است.
هوش مصنوعی: کسی کوزهای پر از آب را از یخ برداشت و مدتی در کنار گذاشت.
هوش مصنوعی: چون هوای اطراف گرم شد، گرمای آن بر وجود کوزه تاثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: کوزه پر از آب شد و به تدریج خود کوزه هم با آب یکی شد. دیگر نه نام و نشان کوزه باقی ماند و نه آب آن. این را درک کن و به موضوع توجه کن.
هوش مصنوعی: در ابتدا، ما همچون یک قطره بودیم، اما وقتی به دریا پیوستیم، به عظمت و وسعت دریا تبدیل شدیم.
هوش مصنوعی: قطره، موج و دریا همه از آب تشکیل شدهاند و ما نیز به نوعی همه به هم مرتبط و مشابه هستیم.
هوش مصنوعی: ما ارزش گنجینهٔ شراب را داریم، هرچند که در سطحی از دیگران مانند موج دریا به نظر برسیم.
هوش مصنوعی: در تصور خود، تصویر زیبایی را میبینم که در دنیای خیال وجود دارد.
هوش مصنوعی: او بسیار ظریف و حساس است و در همه جا حضور دارد؛ آب زندگیام مانند جویی، در جریان است.
هوش مصنوعی: حالت من نه بر اساس یک نوع وحدت روحانی است، بلکه بیانگر وضعیتی از من و کمال من است.
هوش مصنوعی: هر کس که درباره عشق و دانش سخن میگوید، اگر واقعا بفهمد، در واقع درباره خودش صحبت میکند.
هوش مصنوعی: من و تو یکی هستیم و دوگانگی وجود ندارد. بگذار که من دیگر نیستم و تو هم خودت را کنار بگذار.
هوش مصنوعی: تو نه تویی و من هم نیستم آنچه هست همان است که هست و جز او هیچ خدایی نیست.
هوش مصنوعی: هر آنچه که داریم، از بخشش و کرم اوست و وجود او برای ما مساوی با رحمت و نعمتش است.
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که غیر از او چیز بدی نیست، پس بگو که آن چیز خوب است.
هوش مصنوعی: ای محبوب من و روشنی چشمانم، من چشم توام و چشمت، چشم من است.
هوش مصنوعی: ما فقط یک خیال هستیم و در واقعیت هیچ چیز جز یکی در این دو جهان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او در میان ما نمایان است و همیشه با ماست، پس به او نگاه کنید و از وجودش بهرهمند شوید.
هوش مصنوعی: نور چشم نمایان است، نگاهی به او بنداز و ببین که او همیشه با ماست.
هوش مصنوعی: اگر بگویم هزار داستان دارم، یوسف را هزاران لباس پوشیدهاند.
هوش مصنوعی: سیاهی و روشنی هر دو از یک منبع هستند، حتی اگر در ظاهر متفاوت به نظر برسند.
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق علم توحید باشد، نخستین و بالاترین مرحلهاش، رسیدن به مقام خالص بودن و دوری از هر چیز غیر از خداست.
هوش مصنوعی: عالمی مانند حباب در آب غرق شده است؛ ظاهر او شبیه لیوانی است، اما در باطن در آب قرار دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که سایهٔ او بر ما نمایان شد، بلافاصله دوگانگی و تفاوت میان من و تو آشکار شد.
هوش مصنوعی: وقتی که نور چهرهاش بر چشمهای ما تابید، متوجه شدیم که خود او را میبینیم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد بدون او وجود ندارد و اگر تو به نظر میرسد که چیزهایی وجود دارند، باید بدانی که آنها خوب نیستند.
هوش مصنوعی: هر موجودی که در جهان هست، وجودش وابسته به وجود های دیگر است و بدون وجود دیگران نمیتواند وجود داشته باشد، ای عزیز.
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، نمایانگر اسماء الهی است.
هوش مصنوعی: هر چیزی در زندگی ماندگاری ندارد و نمیتوان به حالت وصال یا جدایی اعتماد کرد، زیرا این احساسات تنها در خیال وجود دارند و واقعیت متفاوتی دارند.
هوش مصنوعی: هر چیزی در عالم وجود دارد و مشخص است، اما از دیدگاه مردم پنهان است.
هوش مصنوعی: هر روز زیبایی جدیدی خود را نشان میدهد و از هر نقطهای جلوهای تازه به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: حقیقت در تمام دنیا تنها یک چیز است و ما نسبت به آن هیچ شکی نداریم.
هوش مصنوعی: در این دریا به ما نگاه کن، صدف را بشکن و به تماشای گوهر بنشین.
هوش مصنوعی: به مسیر نادرست نرو و از ما بشنو که اگر روشنایی وجود دارد یا تاریکی، ما بر حق هستیم.
هوش مصنوعی: اگر به چشمان ما بیایی، در آنجا جز وجود او را نخواهی دید.
هوش مصنوعی: با روشنایی او میتوان زیبایی او را دید، درست مانند اینکه سید به همان گونه او را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: اگر از خودپرستی و شرک خود رهایی یابی، دیگر به جز خدا کسی را نپرستی.
هوش مصنوعی: اگر به یاد کسی غیر از خودت باشی، دنیای اطرافت به مثابه یک خواب غیرواقعی به نظر میرسد و همه چیز در آن پوچ و غیرواقعی است.
هوش مصنوعی: لحظهای به جمع عاشقان ما بپیوند و نگاهی به چشمان سرمستان بیفکن.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دانایی و اسمهای الهی باشی، در صورتی که آنها را پیدا کنی، به مقام والایی دست خواهی یافت.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در نظر ما، تجلی و منبع آن تجلی، یکی به نظر میرسد. مانند این که آب در امواج و دریا هر دو یک چیز هستند و تفاوتی میان آنها نیست.
هوش مصنوعی: از اعتبار و ارزش ما و تو، دوگانگی و جدایی به وجود آمده است، در حالی که اصل و منبع همه چیز، همان یک وجود تو است.
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را در راه عشق و ادبیات فانی کند و از خود بگذرد، در نهایت به جاودانگی میرسد و به مقام رندی و دلمشغولی میرسد.
هوش مصنوعی: اگر به آب جو برسد و یخ بزند، بر روی آن قطرههای شبنم خواهید دید، و اگر به گل لاله آسیب برسد، آبروی آن خراب خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر گل را به عنوان شیشهای پر از گلاب تصور کن و هر حبابی که میبینی، مانند کاسهای پر از آب است.
هوش مصنوعی: هویت واقعی یک چیز است که با نامها و لقبها قابل شمارش نیست. هرچند که ما میتوانیم برای افراد یا اشیاء نامهایی بگذاریم، اما آن هویت فراتر از این نامهاست و قابل احصا نمیباشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی را به یک نام بخوانی، آن شخص یکی است در ذات خود، و اگر او را به دو نام بخوانی، مانند دو ویژگی متفاوت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: وجود و عدم هیچکدام هویت مشخصی ندارند. نه چیزی که تازه به وجود آمده و نه چیزی که همیشه بوده، هیچکدام هویت ندارند.
هوش مصنوعی: از وجود خود و هویتمان، حق و حقوقمان را به دست آوردهایم و این هویت ما را به دو نسبت حقیقت نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر تو توانایی و خیالی را از میان بر داری، فقط یکی از آنها باقی میماند و نه بیشتر.
هوش مصنوعی: انسان با همت و ویژگیهای خاصی که دارد، مرکز و کل زندگی است. اگر این ویژگیها را از دست بدهد، همچون حیوانی خواهد بود که فقط به غریزههای اولیهاش زندگی میکند.
هوش مصنوعی: چهرهاش در آینه دنیا به وضوح دیده میشود و معنای او نماد عظمت و بزرگی است.
هوش مصنوعی: در واقع، واژه و نام بزرگ نشاندهنده حقیقتی است که در آن تجلی و ظهور دارد.
هوش مصنوعی: تنزیه ذات خداوند و عدم نسبت دادن وجود به او، از اوصاف و صفات او بالاتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.