گنجور

 
رفیق اصفهانی

پاک و پاکیزه است اصل گوهرم

خاکم از خلد است و آب از کوثرم

روضهٔ رضوان و آب سلسبیل

نیست از میخانه و می خوش‌ترم

ساغر و مینا اگر خالی شود

از می ناب و شراب احمرم

می شود خون دل و خوناب چشم

باده ی مینا شراب ساغرم

من که بودم شاد با وی روز وصل

بود زیر پر جهان سر تا سرم

مانده در دام غم هجران کنون

طایر بی بال و مرغ بی پرم

بعد عمری کان جفاجو یار داد

جای در سلک سگان آن درم

ز سگان کوی او در کوی او

از وفا بیشم به عزت کمترم

گرچه رفت و شد نهان از من رفیق

نه شد از یاد و نه رفت از خاطرم