گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

منم از چشم سیاهی به نگاهی قانع

به نگاهی شده از چشم سیاهی قانع

صبح تا شام به نظاره ی مهری محظوظ

شام تا صبح به اندیشه ی ماهی قانع

به تمنای رخی بر سر کویی ساکن

به تماشای قدی بر سر راهی قانع

ار به آزردن من هر دم و هر لحظه حریص

من به پرسیدن او گاه به گاهی قانع

نیست قانع دل من با رخش از سبزخطان

هست تا گل نتوان شد به گیاهی قانع

میل نظاره ی ماه فلکم نیست رفیق

که به ماهی شدم از طرف کلاهی قانع