گنجور

 
رفیق اصفهانی

به گلشن بگذرد گر با چنین قد و چنان عارض

شود شرمنده سرو و گل از آن قد و از آن عارض

ز قد خویش سرو و از رخ خود گل خجل گردد

نمایی گر خرامان قد و گر سازی عیان عارض

به سرو و گل نمایی گر قد و عارض تو، ننماید

نه سرو از بوستان قد و نه گل از گلستان عارض

نگویم سرو و گل آن قد و عارض را که سرو و گل

نه رعنا همچو آن قد است و نه زیبا چو آن عارض

بود سرو و گل من آن قد و عارض نگار من

مکن پنهان ز من قد و مساز از من نهان عارض

ندارد پیش سر و قد و ماه عارضت جانا

نه سرو بوستان قد و نه ماه آسمان عارض

رفیق آن سرو گلرخ می دهد می خیز و در پیری

چو شاخ ارغوان کن قد، چو برگ ارغوان عارض