نه پیمان بستهای با من؟ که در پیمان من باشی
من از حکمت نپیچم سر، تو در فرمان من باشی
چو تن در محنتی افتد، تنم را باز جویی دل
چو جانم زحمتی یابد، تو جان جان من باشی
چراغ دیدهٔ گریان خویشت گفته بودم من
چه دانستم که داغ سینهٔ بریان من باشی؟
غمت خون دل من خورد و او را غم نخوردی تو
دلم را غم بباید خورد، اگر جانان من باشی
چه گویی؟ هیچ بتوانی که بیغوغای همجنسان
مرا روزی بپرسی، یا شبی مهمان من باشی؟
کباب از دل کنم حاضر، شراب از خون چشم آرم
وزین نعمت بسی یابی، اگر بر خوان من باشی
ز من گر خردهای آمد، توقع دارم از لطفت
کزان جزوی نیاری یاد و کلی آن من باشی
به آب چشم و بیداری ترا میخواهم از یزدان
چه باشد گر تو نیز آخر دمی خواهان من باشی؟
ندارم آستین زر، که در پایت کنم، لیکن
پر از گوهر کنم راهت، چو در دامان من باشی
غلامست اوحدی، چون من، غلامان ترا لیکن
ز سلطانان نیندیشم، اگر سلطان من باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر درباره عشق و ارتباط خود با معشوق سخن میگوید. او احساس میکند که برای معشوق هیچ پیمانی ندارد و در عین حال، از او انتظار دارد که در کنار او باشد و در مشکلاتش شریک شود. شاعر به عمق درد و رنج خود اشاره میکند و میگوید که حتی در غم معشوق، او را مورد توجه قرار نمیدهد. او آرزو دارد که معشوق گاهی روزی حال او را بپرسد و بر سر سفرهاش بنشیند. شاعر همچنین تأکید میکند که اگرچه امکانات مادی زیادی ندارد، اما از جان و دل برای معشوقش تلاش خواهد کرد. در نهایت، او خود را غلام معشوق میداند و میگوید که از هیچ کسی جز او نمیترسد.
هوش مصنوعی: آیا با من عهدی نبستهای که در کنار من باشی؟ من از درایت و حکمت خود دور نمیشوم؛ تو نیز باید در راهی که من مشخص میکنم قرار بگیری.
هوش مصنوعی: وقتی بدنم در سختی قرار میگیرد، تو به دنبال آرامش من باش. و وقتی جانم در مضیقه باشد، تو برای من عزیزترین باش.
هوش مصنوعی: چشم گریان من از قبل به من گفته بود که نمیدانستم دلی که میسوزد، تو هستی.
هوش مصنوعی: غم تو دل مرا میخورد و تو هیچ غمی نداشتی. دلم باید غم را تحمل کند، اگر تو محبوب من باشی.
هوش مصنوعی: چه میگویی؟ آیا ممکن است روزی بدون اینکه دیگران در کنارمان باشند، از من سوال کنی یا شبی برای مهمانی به خانهام بیایی؟
هوش مصنوعی: من در دل خود کباب میپزم و از اشک چشمانم شراب میسازم. اگر بر سر سفره من باشی، از این نعمتها بسیار خواهی یافت.
هوش مصنوعی: اگر از من عیب و نقصی دیدی، انتظار دارم با محبت و مهربانی خود به من نگاه کنی و فراموش کنی که من فقط یک بخش کوچک از وجودم هستم و تو همیشه باید به کل وجود من توجه کنی.
هوش مصنوعی: من به شوق نگاه تو و لحظهی بیداریات، به درگاه خداوند دعا میکنم. حال اگر تو هم بخواهی که یک لحظه مرا در نظر داشته باشی، چه چیزی از خدا کم خواهد شد؟
هوش مصنوعی: من آستینی از طلا ندارم که پای تو را بپوشانم، اما میتوانم راهت را از جواهر پر کنم، چنانچه در کنار من باشی.
هوش مصنوعی: من، اوحدی، از بندگان تو هستم، اما برخلاف دیگران، به خاطر تو نگران سلطانها نیستم؛ حتی اگر تو سلطان من باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی
دلم بیتو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی
دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی
به غم زان شاد میگردم که تو غم خوار من گردی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.