روزی ببینی زلف او در دست من پیچان شده
لطفش تنم را داده دل، لعلش دلم را جان شده
اقبال در کار آمده، دولت خریدار آمده
با ما به بازار آمده، آن دلبر پنهان شده
ما بر بساط ششتری، با طوق و با انگشتری
گر دیده ما را مشتری، آن زهرهٔ کیوان شده
آن ماه در مهد آمده، کام مرا شهد آمده
من باز در عهد آمده، او از سر پیمان شده
افگنده خلقی مرد و زن، اندر زبانها چون سخن
نام گدایی همچو من، همسایهٔ سلطان شده
یار ارچه تیمار آورد، یا رنج بسیار آورد
روزیش در کار آورد، عزم عزیمت خوان شده
گر عاشقی رنجی ببر، بار گران سنجی ببر
ای اوحدی، گنجی ببر، زین خانهٔ ویران شده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از محتوای عاشقانه و آرزویی برخوردار است. شاعر به وصف زیبایی یک معشوق میپردازد که زلفش در دستان او پیچیده شده و محبتش جان او را گرفته است. او از آمدن خوشبختی و فرصتها سخن میگوید و اشاره میکند که دلبر پنهانش در بازار محبت حاضر شده است. شاعر به وضعیت عاشقانه و درد و رنجهایی که برای عشق تحمل کرده، اشاره میکند و از زیباییهای عشق و زشتیهای دنیای خارج میگوید. در نهایت، شاعر تأکید میکند که با وجود سختیها، عشق و تعلق خاطر به معشوق ارزشمند است و باید از زیباییهای عشق بهرهبرداری کرد.
هوش مصنوعی: روزی میرسد که زلف او به دور دست من پیچیده شده و محبتش تن مرا به خود جذب کرده است، دلم به خاطر زیباییاش جان گرفته است.
هوش مصنوعی: زمانی خوشایند و فرصت مناسبی در پیش است، خریداری به بازار آمده و دلبر مورد نظر ما نیز به طور ناگهانی غایب شده است.
هوش مصنوعی: ما در نشانی با شکوه و زرق و برق، با زیور آلاتی چون گردنبند و انگشتر، اگر چشمان ما را بخواهی، آن چشمان زیبا چون زهرهٔ سیارات درخشان هستند.
هوش مصنوعی: آن ماه به دنیا آمده است، و شیرینیاش کام مرا شیرین کرده است. من نیز دوباره به میثاق و عهد خود برگشتهام، اما او از سر عهد و پیمان خود برگردانده است.
هوش مصنوعی: مردم زیادی با هم زندگی میکنند و در گفتگوهایشان دربارهٔ شخصی مثل من، که به نوعی نیازمند است، صحبت میکنند. در این شرایط، من همسایهٔ فردی ناآشنا با مقام و قدرت شدهام.
هوش مصنوعی: اگرچه دوست ممکن است که زحمت یا دردسر زیادی ایجاد کند، اما در نهایت باعث میشود که انسان به کاری مشغول شود و تصمیمی جدی بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی، حتی اگر رنج و زحمت بکشی، ارزش آن را دارد. ای اوحدی، از این خانهی ویران، گنجی را با خود ببر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده
و آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شده
هر نجم ناهیدی شده هر ذره خورشیدی شده
خورشید و اختر پیششان چون ذره سرگردان شده
آن عقل و دل گم کردگان جان سوی کیوان بردگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.