ای ز چین و حلقهٔ زلف سیاه
بسته شادروان خوبی گرد ماه
در سر زلف تو صد لیلی اسیر
در زنخدان تو صد یوسف به چاه
قاتلت چون سایه بر راه افگند
آفتاب آنجا چه باشد؟ خاک راه
کس گناهی بر تو نتواند نشاند
خون خلقی گر بریزی بیگناه
آه! کز شوق تومیسوزیم و نیست
زهرهٔ آن کز غمت گوییم: آه!
صبر میورزیم و غماز آب چشم
عشق میپوشیم و رنگ رخ گواه
عاقبت دودی بر وزن بر شود
چند شاید داشت این آتش نگاه!
بیتو در گور آنچنان گریم که اشک
از سر خاکم برویاند گیاه
اوحدی گر کشته شد عمر تو باد
قتل درویشی چه باشد پیش شاه؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و معشوقهاش سخن میگوید و به ستایش زلف سیاه او میپردازد. او از عشق و شوق شدید خود مینالد و میگوید که هیچ کس نمیتواند او را به گناه متهم کند. احساسات عمیق و غمانگیز عشق را بیان میکند و به آیندهای تیره و ناسازگار بدون معشوق اشاره دارد. شاعر همچنین به سرنوشت خود و دیگران که به خاطر عشق رنج میبرند، میاندیشد و در نهایت به قربانی شدن در راه عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که زلفهای سیاهت به شکلی زیبا چین خورده و حلقهای شده است، تو چون ماه زیبایی و شاداب هستی.
هوش مصنوعی: در موهای تو زیباییهای زیادی معلق است و در دقت و زیبایی چانهات همچون یوسفهای محبوب به قهری غمانگیز گرفتارند.
هوش مصنوعی: من به عنوان سایهای در برابر آفتاب با تو میجنگم، اما در آنجا که نور آفتاب بر زمین میتابد، چه چیزی وجود دارد؟ فقط خاک راه.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند گناهی را به تو نسبت دهد، حتی اگر بیگناه خون مردم را بریزی.
هوش مصنوعی: ای کاش! ما از عشق تو میسوزیم، اما جرأت آن را نداریم که از غم تو بگوییم: آه!
هوش مصنوعی: ما صبر میکنیم و اشکهای ناشی از عشق را پنهان میکنیم و رنگ صورتمان گواه احساسات و دردی است که در دل داریم.
هوش مصنوعی: در نهایت، چه بسا دودی به اندازهای بلند شود که این نگاه آتشین را به خود جذب کند و به یادگار بگذارد.
هوش مصنوعی: بدون تو آنقدر غمگین و سوگوار خواهم بود که اشکهایم بر خاک بریزد و باعث رویش گیاه شود.
هوش مصنوعی: اگر اوحدی کشته شود، عمر تو چه ارزشی دارد؟ مگر که قتل یک درویش برای شاه چه اهمیتی دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی هر یک چون دو هفته گرد ماه
جامهشان غفه، سموریشان کلاه
ای ممالک را مبارک پادشاه
ای سزای خاتم و تخت و کلاه
تیغ خونخوارت پذیرفتار فتح
عفو جانبخشت خریدار گناه
روز کوشش بحر گردون کر و فر
[...]
گنج عمری داشتی خاقانیا
کم کم از گنج تو گم شد آه آه
شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید
شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه
در زیان عمر یکسانند خلق
[...]
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
ای جهانت بر جهانداری دلیل
وی خدایت بر خداوندی گواه
وی ز مهر سایه ات خورشید روی
در جهان، آورده هر روزی پگاه
هم جهان جاه را انصاف و امن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.