ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟
بیخبریم از لبت، هم خبری میرسان
نیست مجال گذر بر سر کویت، ز بس
ولولهٔ اهل عشق، دبدبهٔ حارسان
در دل بیدانشان مهر تو دانی که چیست؟
مصحف و دست یهود، گوهر و پای خسان
از گل روی تو چون یاد کنم در چمن
نعره زنم رعدوش، گریه کنم ابرسان
این نفس گرم را ز آتش عشقی شناس
تا نبود در ضمیر چون گذرد بر لسان؟
یک نفس، ای ساروان، پیشروان را بدار
تا به شما در رسد قافلهٔ واپسان
گوهر وصل تو من باز به دست آورم
یا به نماز و نیاز، یا به فسون و فسان
چند کنی، اوحدی، ناله؟ که در عشق او
تیر جفا خوردهاند از تو نکوتر کسان
در غمش از دیگری هیچ معونت مجوی
دود دل خویشتن به ز چراغ کسان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و فراق بیان میشود. شاعر از حال و روز خود میگوید که به خاطر عشق معشوق، دچار دلتنگی و ناامیدی شده است. او به عدم توجه و بیخبری از معشوق اشاره میکند و به یاد معشوق نگفتههایش را نثار میکند. دلباختگی و درد ناشی از جدایی باعث شده که شاعر به اشک و ناله بپردازد و فریادهایش را در عشق بگوید. او همچنین به تلاش برای رسیدن به وصال معشوق میاندیشد و میگوید که هیچ کمکی از دیگران نمیتواند مرهمی بر دلش باشد. عشق او شدید و سوزان است و نیاز به ارتباطی دوباره با معشوق دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که ما را به خود وابسته کردهای، چرا به دیگران سر تسلیم فرود آوردی؟ ما از سخنان تو بیخبریم، پس خبری را برای ما بفرست.
هوش مصنوعی: گذر کردن بر سر کوی تو ممکن نیست، به خاطر شور و هیاهوی عاشقان و قدرت و شکوه نگهبانان.
هوش مصنوعی: در دل افرادی که چیزی نمیدانند، عشق تو را درک میکنی؟ مانند کتاب مقدس و دست یهودیان که ارزش دارند، اما در مقابل چیزهای بیارزش نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی به زیبایی چهرهات فکر میکنم، در دل چمن به قدری شور میزنم که انگار رعد و برق میزنم و اشکهایم چون ابرها میریزند.
هوش مصنوعی: این نفس گرم که به خاطر عشق به وجود آمده است را بشناس؛ چرا که زمانی که در دل موجود نیست، چگونه میتواند بر زبان جاری شود؟
هوش مصنوعی: ای ساروان، لحظهای صبر کن تا کسانی که عقب هستند به شما برسند.
هوش مصنوعی: من یا با دعا و نیایش به وصال تو میرسم یا با ترفندها و شگفتیها.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی ناله کنی، اوحدی؟ زیرا در عشق او، افرادی که از تو بهترند، آسیب دیدهاند.
هوش مصنوعی: در غم او به هیچ کس پناه نبر و کمک نخواه، چون درد دل خودت را با روشنایی قلبت روشن کن، نه با چراغ دیگران.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست چو من واپسی در همه واپسان
چو نیست من بیکسی در همه بیکسان
واپسی من ببین بیکسی من ببین
همرهیت کرده پس پیشروان واپسان
هم تو دهی نعمت و هم تو تمامش کنی
[...]
سایۀ لطف تو رفت از سرما بیکسان
سوخت گلستان دین ز سوز قهر خسان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.