گنجور

 
اوحدی

وه! که امروز چه آشفته و بی‌خویشتنم

دشمنم باد بدین شیوه که امروز منم

شد چو مویی تنم از غصهٔ نادیدن تو

رحمتی کن، که ز هجر تو چو موییست تنم

اثری نیست درین پیرهن از هستی من

وین تو باور نکنی، تا نکنی پیرهنم

دهنت دیدم و تنگ شکرم یاد آمد

سخنی گفتی و از یاد برفت آن سخنم

از دهان تو چو خواهم که حدیثی گویم

یاوه گردد سخن از نازکی اندر دهنم

گر بمیرم من و آیی به نمازم بیرون

تا لب گور به ده جای بسوزد کفنم

آتش عشق تو از سینهٔ من ننشیند

مگر آن روز که در خاک نشانی بدنم

خلق گویند: برو توبه کن از شیوهٔ عشق

می‌کنم توبه ولی بار دگر می‌شکنم

گر زند بر جگرم چشم تو هر دم تیری

اوحدی نیستم، ار پیش رخت دم بزنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم

تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم

تا شکمشان ندرم، تا سرشان برنکنم

تا به خونشان نشود معصفری پیرهنم

سوزنی سمرقندی

ای خداوند یکی شاعر ساده سخنم

بمزاح است گشاده همه ساله دهنم

با ندیمان تو عشرت زنم و ربح کنم

نه ندیمان تو . . . لند و بدیشان شکنم

بلکه خود را بندیمان تو می برفکنم

[...]

خاقانی

یارب از عشق چه سرمستم و بی‌خویشتنم

دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم

گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی

بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم

نگذارم که جهانی به جمالش نگرند

[...]

سید حسن غزنوی

دوستکامی که در آفاق چنان نیست منم

زانکه پرورده مخدوم زمانه حسنم

بلبل نعمت فضلم چو علی وچه عجب

که شکفته است گل خلق نبی در چمنم

این کم از شعر عمادیست اگر با شش ماه

[...]

عطار

چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم

بی خبر عمر به سر می‌برم و دم نزنم

نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان

گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم

مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه