وه! که امروز چه آشفته و بیخویشتنم
دشمنم باد بدین شیوه که امروز منم
شد چو مویی تنم از غصهٔ نادیدن تو
رحمتی کن، که ز هجر تو چو موییست تنم
اثری نیست درین پیرهن از هستی من
وین تو باور نکنی، تا نکنی پیرهنم
دهنت دیدم و تنگ شکرم یاد آمد
سخنی گفتی و از یاد برفت آن سخنم
از دهان تو چو خواهم که حدیثی گویم
یاوه گردد سخن از نازکی اندر دهنم
گر بمیرم من و آیی به نمازم بیرون
تا لب گور به ده جای بسوزد کفنم
آتش عشق تو از سینهٔ من ننشیند
مگر آن روز که در خاک نشانی بدنم
خلق گویند: برو توبه کن از شیوهٔ عشق
میکنم توبه ولی بار دگر میشکنم
گر زند بر جگرم چشم تو هر دم تیری
اوحدی نیستم، ار پیش رخت دم بزنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات شدید و عمیق خود در مورد عشق و جدایی سخن میگوید. او بیان میکند که امروز در حالتی آشفته و بیخود قرار دارد و غم جدایی معشوق به مرز نابودی او رسیده است. او به تنگی نفس و رنج ناشی از دوری اشاره میکند و از نبود نشانهای از هستیاش در بدن خود میگوید. در عین حال، عشقش را به سوز و گداز توصیف میکند و حتی اگر بمیراند، عشقش خاموش نخواهد شد. او به ناچار به توبه اشاره میکند، اما میداند که باز هم در دام عشق میافتد. شاعر در خاتمه به قدرت نگاه معشوق اشاره دارد که نتوانسته است از او دم بزند.
هوش مصنوعی: امروز چقدر درهم و برهم و بیقرارم، ای کاش دشمن من باشد این وضعیت که من در آن به سر میبرم.
هوش مصنوعی: بدن من به خاطر غم دوری تو مانند مویی نازک و ضعیف شده است. از تو خواهش میکنم رحمتی بنمایی، زیرا جدایی تو به اندازه یک موی نازک بر تنم فشار میآورد.
هوش مصنوعی: در این لباس هیچ نشانهای از وجود من نیست و تو هرگز این را نمیپذیری مگر آنکه لباس من را تغییر دهی.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به یاد آوردن سخنی اشاره میکند که به خاطر دهان و گفتار کسی، از یادش رفته است. او از تنگی ذهن و فراموشی خود احساس ناراحتی میکند و به این نکته اشاره دارد که گاهی صحبتهای مهم و تاثیرگذار در خاطر نمیماند و به سرعت فراموش میشود.
هوش مصنوعی: وقتی از تو چیزی بگویم، سخنانم بیمعنا میشود و این به خاطر لطافت و نازکی کلام توست.
هوش مصنوعی: اگر من بمیرم و تو برای نماز من بیایی، در کنار قبرم به جای آنکه کفن من را بسوزانی، دل من به آتش عشق تو میسوزد.
هوش مصنوعی: آتش عشق تو از دل من خاموش نخواهد شد مگر زمانی که بدنم به خاک سپرده شود.
هوش مصنوعی: مردم میگویند که از شیوهٔ عشق توبه کن، من نیز توبه میکنم، اما بار دیگر به همین راه برمیگردم.
هوش مصنوعی: اگر هر لحظه چشمان تو تیر بر جگرم بزند، باز هم هیچ نیستم، اگر در حضورت زبان به سخن بگشایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم
تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم
تا شکمشان ندرم، تا سرشان برنکنم
تا به خونشان نشود معصفری پیرهنم
ای خداوند یکی شاعر ساده سخنم
بمزاح است گشاده همه ساله دهنم
با ندیمان تو عشرت زنم و ربح کنم
نه ندیمان تو . . . لند و بدیشان شکنم
بلکه خود را بندیمان تو می برفکنم
[...]
یارب از عشق چه سرمستم و بیخویشتنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
[...]
دوستکامی که در آفاق چنان نیست منم
زانکه پرورده مخدوم زمانه حسنم
بلبل نعمت فضلم چو علی وچه عجب
که شکفته است گل خلق نبی در چمنم
این کم از شعر عمادیست اگر با شش ماه
[...]
چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم
بی خبر عمر به سر میبرم و دم نزنم
نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان
گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم
مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.