عیب من نیست که در عشق تو تیمار کشم
بار بر گردن من چون تو نهی بار کشم
بر سر خاک درت گر بودم راه شبی
سرمهوارش همه در دیدهٔ بیدار کشم
دلم آن نیست که من بعد به کاری آید
مگرش من به تمنای تو در کار کشم
به دهان تو، که از وی شکر اندر تنگست
اگرم دست دهد قند به خروار کشم
هر که گل چیند از خار نباید نالید
من که دل بر تو نهم جور به ناچار کشم
با سر زلف تو خود دست درازی نه رواست
به ازآن نیست که پایم به مقدار کشم؟
اوحدی، قصهٔ بیگانه بر یار برند
من به پیش که برم، جور که از یار کشم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و رنجهایی که از آن میکشد اشاره میکند. او بیان میکند که این رنج و عذابها تقصیر او نیست و اگر بار سنگینی بر دوش دارد، به خاطر عشق محبوبش است. او به آرزوی دیدن معشوقش میپردازد و میگوید که حتی میخواهد خاک پای او را نیز با عشق بپرستد. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که برای رسیدن به محبوب باید آماده تحمل سختیها باشد و این طبیعی است. در نهایت، او تأکید میکند که عشق واقعا دشوار است و نمیتوان از رنج آن فرار کرد.
هوش مصنوعی: این مسئله مربوط به من نیست که در عشق تو دچار غم و ناراحتی شوم؛ چرا که بارِ اندوهی که بر دوشم است، تنها به خاطر توست.
هوش مصنوعی: اگر بر سر خاک در خانهات بودم، شبها مانند سرمه که در چشم میریزند، همه یاد و خاطراتت را در چشمان بیدار و آگاه خود میریختم.
هوش مصنوعی: دل من نمیخواهد که دیگر به کاری مشغول شود، جز اینکه من به خاطر اشتیاق تو آن را انجام دهم.
هوش مصنوعی: اگر زبان تو که شیرینتر از شکر است به من اجازه دهد، میتوانم قند را به مقدار زیاد از آن بگیرم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به گلچینی مشغول است، نباید از خارهای آن شکایت کند. من هم که دل به تو سپردهام، ناچار باید سختیها و مشکلات را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: با این زیبایی و دلربایی که در موهایت داری، حق ندارم به آن دست بزنم. آیا بهتر نیست که من فقط به اندازهای که میتوانم به تو نزدیک شوم، نزدیک شوم؟
هوش مصنوعی: شاعر میگوید: داستان وقایع و دردهای عشق را به محبوبم بگویید و من از اینجا بروم؛ زیرا آنچه که از یار میکشم، بسیار سنگین و سخت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من که از داغ جنون ساغر سرشار کشم
خاک بر فرقم اگر منت دستار کشم
روی در دامن صحرای جنون می آرم
چند بنشینم و خط بر رخ دیوار کشم؟
مردمی مردمک چشم جهان بین من است
[...]
بهتر آنست که پا از سر بازار کشم
تا بکی دردسر از بار خریدار کشم
رفته در پای دلم خاری و افغان که مرا
نیست آندست که از پای دل آن خار کشم
کرده ای بر ستمم عادت از آن می ترسم
[...]
گر من از هر دو جهان دست بیکبار کشم
کافرم پای اگر از طلب یار کشم
بیکی غمزه تلافی شود از جانب یار
گر هزاران ستم از جانب اغیار کشم
من از آندم که شدم عاشق گل دامن عزم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.