گنجور

 
اوحدی

گر چه در پای هوی و هوست می‌میرم

دسترس نیست که روزی سر زلفت گیرم

گر تو پای دل دیوانهٔ ما خواهی بست

هم به زلف تو، که دیوانهٔ آن زنجیرم

کشتن ما چو به تیغ هوسی خواهد بود

هم به شمشیر تو روزی به شهادت میرم

صد گریبان بدریدیم ز شوق تو و نیست

قوت آن که گریبان مرادی گیرم

صوفیان را خبر از عشق جوانی چون نیست

در گمانند که: من نیز مریدی پیرم

گر سری در سر او رفت چه چیزست هنوز؟

بسر دوست، که مستوجب صد تشویرم

اوحدی پند لطیفست و نصیحت، لیکن

با حریفان ، عجب، ار پند کسی بپذیرم!

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

روز عید است و من امروز بر آن در میرم

که دهم حاصل سی‌روزه و ساغر گیرم

دو سه ماه است که دورم ز رخ ساقی و جام

بس خجالت که به رو آمد از این تقصیرم

من به خلوت ننشینم پس از این گر به مثل

[...]

حافظ

روز عید است و من امروز در آن تدبیرم

که دهم حاصل سی‌روزه و ساغر گیرم

چند روزیست که دورم ز رخ ساقی و جام

بس خجالت که به روی آمد ازین تقصیرم

من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل

[...]

نشاط اصفهانی

روز کی چند پی زهد و سلامت گیرم

ور ملامت کندم عشق از او نپذیرم

جام صافی ببر و جامه ی سالوس بیار

صدق بگذار که من در گرو تزویرم

بر سر کوی بت سلسله گیسو زین پس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نشاط اصفهانی
آشفتهٔ شیرازی

خاک شیراز اگرچه شده دامن گیرم

نتوانم دل از این نوسفران برگیرم

گرچه خم شد چو کمان قامتم از پیری و ضعف

میدواند سوی او شوق بسر چون تیرم

از چه یکشب بمه خرگهی ما نرسد

[...]

فروغی بسطامی

عشق بگسست چنان سلسله تدبیرم

که سر زلف زره ساز تو شد زنجیرم

خنده زد لعل تو بر گریهٔ شورانگیزم

طعنه زد جزع تو بر نالهٔ بی‌تاثیرم

روزگاری است که پیوسته بدان ابرویم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فروغی بسطامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه