دگر رخت ازین خانه بر در نهادم
دگر خاک آن کوچه بر سر نهادم
دگر پای صبر از زمین برگرفتم
دگر دست غارت به دل در نهادم
دگر عهد با نیستی تازه کردم
دگر بار هستی به خر بر نهادم
به بوی گل عارض او دل خود
در آن زلف چون سنبل تر نهادم
چنان دل به شمع رخ او سپردم
که با نور چشمش برابر نهادم
ز اشک چو خون بر رخ زعفرانی
چو لعل بدخشی به زر بر نهادم
مسلمان کنون ساختم اوحدی را
که در دست آن چشم کافر نهادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربههای تازهای در زندگی سخن میگوید. او از ترک خانه و گذشتهاش صحبت میکند و به نوعی دگرگونی در وجودش اشاره میکند. او به عشق و زیبایی اشاره دارد و دل خود را به شمع چهره محبوبش میسپارد. همچنین، تصویری از اشکها و اندوههایش به تصویر میکشد و در نهایت به تحول خود به عنوان یک انسان عاشق اشاره میکند. به طور کلی، شعر بیانگر احساسات عمیق و دگرگونیهای درونی شاعر است.
هوش مصنوعی: من دیگر لباس خود را از این خانه بیرون بردم و دیگر خاک آن کوچه را بر سر خود ریختم.
هوش مصنوعی: دیگر نتوانستم صبر کنم و پایم را از زمین بلند کردم، حالا دستی به دل خود گذاشتم و به آن آسیب میزنم.
هوش مصنوعی: من دوباره با عدم و نابودی عهد بستم و بار دیگر زندگی و وجودم را به دوش کشیدم.
هوش مصنوعی: به عطر گلهای صورت او، دل خود را در آن موهای تاب دارش قرار دادم.
هوش مصنوعی: به قدری به زیبایی و درخشش چهرهاش علاقهمند شدم که مانند نوری که از شمع میتابد، او را در دل خود جای دادم و نوری که در چشمانش میدرخشد، برایم بسیار ارزشمند و مهم است.
هوش مصنوعی: از اشکهایم همچون خون بر صورت زردی که به رنگ زعفران است، مانند لعل گرانبهایی که بر زر قرار گرفته باشد، نهادهام.
هوش مصنوعی: من اکنون کسی را به نام اوحدی آماده کردهام که در دستان او چشمی از کافر هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.