آن روز کو که روی غم اندر زوال بود؟
با او مرا به بوسه جواب و سؤال بود
با آن رخ چو ماه و جبین چو مشتری
هر ساعتم ز روی وفا اتصال بود
از روز وصل در شب هجر او فتادهام
آه! آن زمان کجا شد و باز این چه حال بود؟
بر من چه شب گذشت ز هجران یار دوش؟
نهنه، شبش چگونه توان گفت؟سال بود
گفتم که: بی رخش بتوان بود مدتی
خود بیرخش بدیدم و بودن محال بود
آن بیوفا نگر که: جدا گشت و خود نگفت
روزی دلی ربودهٔ این زلف و خال بود
ای اوحدی، بریدن ازان زلف همچو جیم
دیدی که بر بلای دل خسته دال بود؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی یک عاشق است که در فراق معشوق خود به شدت رنج میبرد. او به یاد روزهای شیرینی میافتد که با معشوق خود لحظات خوشی را سپری کرده و به بوسه و سوال پاسخ میدادهاند. با اشاره به زیبایی معشوق، او از درد و رنجی که پس از جدایی احساس میکند، سخن میگوید. این جدایی به شدت بر او فشار میآورد و او نمیتواند زندگی بدون دیدن معشوق را تحمل کند. شاعر در این شعر به وجود عشق وفادارانه و همچنین درد جدایی میپردازد و حسرت روزهایی را میخورد که با معشوق بوده است. در نهایت، او به بیوفایی معشوق نیز اشاره میکند و این حس را در قالب نالهای بیان میکند.
هوش مصنوعی: آن روزی که غم نشانههای زوالش قابل مشاهده بود، برای من فقط با رسیدن به او و با یک بوسه، هم سوالاتم جواب میگرفت و هم آرامش مییافتم.
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو مانند ماه و پیشانیات همانند سیاره مشتری است. هر لحظه از روی وفا و محبت تو به من متصل است.
هوش مصنوعی: از زمانی که به وصال او رسیدم و اکنون که در شب جداییاش هستم، دلم به حال خود میسوزد. آن زمان که در کنار او بودم کجا رفت و این حال و روز من چیست؟
هوش مصنوعی: شب گذشته چقدر سخت و دردناک گذشت که دوری یار را تحمل میکردم. نه، نمیتوانم به سادگی از آن شب بگویم؛ زیرا این احساس، یک شب نبود، بلکه سالها زمان را پوشش میدهد.
هوش مصنوعی: گفتم که میشود مدتی بدون دیدن چهرهاش زندگی کرد، اما خود را در این مدت بدون او دیدم و فهمیدم که این کار غیرممکن است.
هوش مصنوعی: آن بیوفا را ببین که وقتی از من جدا شد، هیچ نگفت. یک روز دلی را که به خاطر این زلف و خال فریبندهاش ربوده بود، فراموش کرد.
هوش مصنوعی: ای اوحدی، آیا نمیبینی که چگونه بریدن از آن زلف همچون جیم است که بر درد دل خسته، دال است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور کمال پانصد هجرت شناس و بس
کان پانصد دگر همه دور محال بود
خلقند متفق که چو خاقانیی نزاد
این پانصدی که مدت دور کمال بود
عمری دهان تنگ توام در خیال بود
جان رمیده را همه فکر محال بود
رفت آنکه در مسائل عشق و رموز شوق
ز ابرو و غمزه با تو جواب و سؤال بود
گفتم: رسد میان توام باز در کنار
[...]
دانی که جان به فکر لبت در چه حال بود
گه غرق آب کوثر و گه در زلال بود
خال سیه ز روی ملاحت بر آن جبین
گویی به بام کعبه معنی بلال بود
با آنکه عقل موی شکافد خرد ندید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.