گنجور

 
اوحدی

چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟

دردم تو می‌فرستی، درمانم از که باشد؟

گفتی: برو ز پیشم، خود می‌روم، ولیکن

زین غصه گر بمیرم تاوانم از که باشد؟

چون در فراق خویشم زار و ضعیف کردی

گر بار غم کشیدن نتوانم، از که باشد؟

دردم همی فرستی هر ساعت از برخود

باز آر به درد دوری درمانم، از که باشد؟

چون بوسه‌ای به زاری هرگز نمی‌دهی تو

گر بعد ازین به زورت بستانم، از که باشد؟

دوشم به طنز گفتی: کز کیست این فغانت؟

زخم تو می‌خورم من، افغانم از که باشد؟

جوری که می‌پسندی بر اوحدی نهانی

گر در میان مردم برخوانم، از که باشد؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

در شهر فتنه ای شد، می دانم از که باشد

ترکی ست صید افگن، پنهانم از که باشد؟

هر روز اندرین شهر خلقی ز دل برآیند

گر دیگری نداند، من دانم از که باشد؟

دردم گذشت از حد، معلوم نیست تا خود

[...]

جلال عضد

در شهر فتنه ای شد می دانم از که باشد

تُرکی ست فتنه افکن پنهانم از که باشد

هر روز اندرین شهر خلقی ز دل برآیند

گر دیگری نداند من دانم از که باشد

هر دم گذشت از حد، معلوم نیست تا خود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه