دل باز در سودای او افتاد و باری میبرد
جوری که آن بت میکند بیاختیاری میبرد
چندیست تا بر روی او آشفته گشته این چنین
نه سر به جایی میکشد، نه ره به کاری میبرد
من در بلای هجر او زانم بتر کز هر طرف
گویند: میچیند گلی، یا رنج خاری میبرد
با دل بسی گفتم، کزو بگسل، چو نشیند این سخن
من نیز هم بگذاشتم تا: روزگاری میبرد
ای مدعی، گر پای ما در بند بینی شکر کن
تا تو نپنداری کسی زین جا شکاری میبرد
عشق ار نمیسازد مرا معذور باید داشتن
کز تشنگی پنداشتم: آن میخماری میبرد
تا چند گویی:اوحدی یاری نمیخواهد ز کس
یارش که باشد؟ چون جفا از دست یاری میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل شاعر از درد و رنج عشق سخن میگوید. دل او در عشق معشوق گرفتار شده و او را بدون اختیار رنج میدهد. شاعر به وضعیت آشفتهاش اشاره میکند که نه به جایی میرسد و نه راهحلی برای مشکلاتش پیدا میکند. او از بلای دوری معشوق رنج میبرد و میداند که هرچه بگذرد بیشتر در درد و غم خواهد ماند. با اینکه خیلی تلاش کرده تا از این عشق فاصله بگیرد، اما همچنان دلش به او وابسته است. در انتها، شاعر به این نکته اشاره میکند که عشق و وابستگی باعث شده تا او در بند و نیاز به یاری دیگران باشد، اما در عین حال، از جفاهایی که در این مسیر متحمل شده، شکایت میکند.
هوش مصنوعی: دل در آرزوی آن معشوق گشوده شد و اکنون بار سنگینی بر دوش دارد، به گونهای که آن دلبر او را به حال خود رها میکند و او را از کنترل خارج میسازد.
هوش مصنوعی: مدتی است که به خاطر او در بحران و آشفتگی به سر میبرم. نه میتوانم فکر درستی بکنم، نه در کاری به پیشرفت میرسم.
هوش مصنوعی: من در عذاب جدایی او میدانم که این درد از هر سو سختتر است، چرا که برخی میگویند: «او گل میچینند» و برخی دیگر رنجهای سختی را متحمل میشوند.
هوش مصنوعی: من با دل خود زیاد صحبت کردم و گفتم که از او جدا شو، اما وقتی این حرف را شنید، من هم تصمیم گرفتم که همه چیز را رها کنم و به حال خود بگذارمش تا اینکه روزگاری بگذرد.
هوش مصنوعی: ای مدعی، اگر ببینی که ما در قید و بندیم، خوشحال باش؛ زیرا که تو نباید فکر کنی که کسی از اینجا شکار تو میشود.
هوش مصنوعی: اگر عشق من را به سمت ساختن و شکل دادن نمیبرد، باید خودم را توجیه کنم؛ زیرا به خاطر تشنگی، فکر کردم که آن شراب مستیآور است که من را میگیرد.
هوش مصنوعی: چرا مدام میگویی که اوحدی نیازی به کمک دیگران ندارد؟ یار او که میتواند باشد؟ زیرا دلی که از یار خود آسیب میبیند، دیگر امیدی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.