با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست
دل ریشست و تن زار و دگر چیزی نیست
دل من بردی و گویی که: ندانم که کجاست؟
از سر زلف سیاه تو به در چیزی نیست
سینه را ساخته بودم سپر تیر غمت
دل نهادم به جراحت، که سپر چیزی نیست
بدو چشمت که: مرابیتو به شبهای دراز
تا دم صبح به جز آه سحر چیزی نیست
گفتهای: درد ترا نیست نشانی پیدا
اشک چون سیم ببین، روی چو زر چیزی نیست
آبرویی نبود پیش تو من بعد مرا
که برین چهره به جز خون جگر چیزی نیست
دیگران را همه اسبابی و مالی باشد
اوحدی را بجزین دیدهٔ تر چیزی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و احوال عشق و دلشکستگی شاعر پرداخته است. شاعر ابراز میکند که در شادی وصال معشوق چیزی وجود ندارد و تنها درد و رنج عشق را تجربه میکند. دل او شکسته و در آتش غم میسوزد. او به زلف سیاه معشوق اشاره میکند و از فقدان دل خود گله دارد. همچنین، سینهاش را به عنوان سپری در برابر تیرهای غم معرفی میکند و میگوید که در شبهای طولانی تنها آه کشیدن نصیبش شده است. شاعر از بیپناهی و نداشتن آبرو در برابر محبوبش سخن میگوید و در نهایت به وضعیتی میرسد که خود را از دیگران جدا میبیند، زیرا فقط اشک و درد دارد و هیچ چیز دیگری در زندگیاش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: با من در مورد خوشحالی از وصل تو صحبت نکن، زیرا هیچ اثری از آن باقی نمانده است. دل من شکسته و جسمم در حال فروپاشی است و چیزی جز این حس و حال باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دل من را بردی و به نظر میرسد نمیدانم چهطور دوریات را تحمل کنم. از هیچ چیز غیر از موهای سیاه تو خبری نیست که به من آرامش بدهد.
هوش مصنوعی: در اینجا فردی از درد و غم خود سخن میگوید. او سینهاش را مثل سپری در برابر تیرهای عشق یا غم قرار داده است. اما میفهمد که با وجود این دفاع، دلش هنوز آسیبپذیر است و سپر به تنهایی نمیتواند از او در برابر دردها محافظت کند. به عبارتی، او تلاش کرده تا خود را در برابر غمها و چالشهای عاطفی ایمن کند، اما متوجه میشود که این محافظت کافی نیست و جراحتها همچنان وجود دارند.
هوش مصنوعی: چشمانت را به من بسپار، زیرا در شبهای طولانی تا سپیدهدم جز صدای آه و اندوه سحر چیزی نمیشنوم.
هوش مصنوعی: تو گفتهای که من نشانی از درد و اندوه ندارم، اما وقتی به اشکهایم نگاه کنی که مانند نقره میدرخشند، میبینی که صورت من به طلایی نمیماند؛ زیرا اندرونم پر از غم و درد است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم دیگر در حضور تو آبرو داشته باشم، چون بعد از این، از چهرهام فقط نشانههای ناراحتی و رنج باقی مانده است.
هوش مصنوعی: دیگران برای خود وسایل و دارایی دارند، اما اوحدی تنها چیزی که دارد، دیدهای پر از اشک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.