چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست؟
چه دیدها؟ که ز نادیدنت به خون تر نیست؟
کدام پشت، که در عهد زلف چون رسنت
ز بس کشیدن بار بلا چو چنبر نیست؟
حکایتی که مرا از غم تو نقش دلست
اگر قیاس کنی در هزار دفتر نیست
هزار جامهٔ پرهیز دوختیم و هنوز
نظر ز روی تو بر دوختن میسر نیست
ز شام تا به سحر، غیر از آن که سجده کنم
بر آستان تو هیچم نماز دیگر نیست
اگر تو روی بپیچی و گر ببندی در
به هیچ روی مرا بازگشت ازین در نیست
ز چهره پرده برافکن، که با رخ تو مرا
به شب چراغ و به روز آفتاب در خور نیست
بهر که بود بگفتم حدیث خویش تمام
هنوز هیچ کسی را تمام باور نیست
ز دست زلف تو دل باز میتوان آورد
ولی چه فایده؟ چون اوحدی دلاور نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم ناشی از دوری معشوق سخن میگوید. او به شکایت از بیتابی و ناامیدی خود میپردازد و بیان میکند که چقدر تحمل بار غم معشوق دشوار است. با اشاره به اینکه هرکسی که از این عشق و درد صحبت کرده، درک کاملی از آن ندارد، نشان میدهد که عمق این احساسات فراتر از کلمات است. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که هنگام عبادت، تنها میتواند از معشوقش یاد کند و هیچ راه دیگری برای رهایی از این درد وجود ندارد. او در نهایت به زیبایی معشوق و اثر آن بر دلش اشاره دارد و بیان میکند که اگرچه میتوان دل را از زلف معشوق باز کرد، اما این کار بیفایده است زیرا کسی به قدرت اوحدی معشوق دسترسی ندارد.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس درد و غم ناشی از دوری و فقدان اشاره دارد. شاعر از دستهایی حرف میزند که به خاطر غم معشوق به سر نمیرسند و چشمان زیادی را یادآوری میکند که به خاطر نادیده گرفتن محبوب، در حسرت و اشک به سر میبرند. به طور کلی، این ابیات نشاندهنده عمق اندوه و تأثیر فقدان یک عزیز بر دیگران است.
هوش مصنوعی: کدام شخصی وجود دارد که در زمان زیبایی و زلف محبوبش، احساس نکرده باشد که به خاطر تحمل سختیها و مشکلات، همچون حلقهای به دور او بسته شده است؟
هوش مصنوعی: داستانی که من از غم تو روایت میکنم، مثل تصویری است که در دل من جا دارد و اگر بخواهی آن را با هزار دفتر نوشته مقایسه کنی، هیچکدام به اندازهی آن نیستند.
هوش مصنوعی: ما هزاران لباس پرهیزکاری دوختهایم، اما هنوز نتوانستهایم به خاطر زیبایی تو به درستی نگاه کنیم.
هوش مصنوعی: از غروب تا سپیدهدم، تنها چیزی که برایم اهمیت دارد، سجده کردن بر درگاه توست و هیچ نماز دیگری برایم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر تو از من روی برگردانی یا در را به رویم ببندی، به هیچ وجه نمیتوانم از این وضعیت برگردم.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و چهرهات را نشان بده، زیرا زیبایی تو آنقدر درخشان است که نور شب و روز نمیتواند با آن رقابت کند.
هوش مصنوعی: برای کسی که داستانم را تعریف کردم، هنوز هیچ کس کاملاً آن را باور نکرده است.
هوش مصنوعی: میتوان از دست زلف تو دل را آزاد کرد، اما چه سودی دارد؟ چون اوحدی، دلاوری نیست که بخواهم برایش این کار را انجام دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزرگوارا دانم که بر خلاف قدر
حقیقت است که جز کردگار قادر نیست
به حکم آنک بد و نیک هر چ پیش آید
مقدّرست به هر حال اگر چ ظاهر نیست
به سعی می نشود هیچ گونه روزی بیش
[...]
وجود من به کف یار جز که ساغر نیست
نگاه کن به دو چشمم اگرت باور نیست
چو ساغرم دل پرخون من و تن لاغر
به دست عشق که زرد و نزار و لاغر نیست
به غیر خون مسلمان نمیخورد این عشق
[...]
مرا به غیر هوای تو، هیچ در سر نیست
بجز وصال رخ تو خیال دیگر نیست
به نکهت شب زلفت دماغ ما تر کن
که همچو بوی دو زلف تو هیچ عنبر نیست
شبی دراز و چو زلف سیاه و بی سر و پای
[...]
خوشا کسیکه نیامد درین سراچه غم
که از کدورت دنیا دلش مکدر نیست
هزار سال بعیش و نشاط اگر گذرد
بیکنفس که بغم بگذرد برابر نیست
چو هست قدرت دست و دل توانگر نیست
صدف گشاده کفست آنزمان که گوهر نیست
دل فسرده بحالش رواست گریه ولی
سپند را چکند مجمری کش اخگر نیست
اسیر صید گه او شوم که نخجیرش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.