گنجور

 
 
 
عطار

دل شمع تو شد به یک نفس مرده شود

ور زنده شود جان به لب آورده شود

اشکی که ز سوز میفشانم چون شمع

باز از دم سرد بر رخ افسرده شود

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اوحدالدین کرمانی

بس خون جگر که مرد را خورده شود

تا بیش بدی با دگران بُرده شود

با آنک بدی کرد برو نیکی کن

تا فرق میان تو و او کرده شود

عرفی

بی یاد لب تو خضر دل مرده شود

بی فیض رخت بهشت پژمرده شود

پژمرده شود دلم ز تاثیر غمت

از آتش اگر کباب افسرده شود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه