اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
»
شمارهٔ ۲۱
ناجسته دوای درد خویش ار مردی
داغی چه نهی بر دل صاحب دردی
جان از بر تو چو گرد برخیزد به
زان کز تو نشیند به دلی برگردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این ابیات بیانگر این هستند که اگر کسی مردانگی داشته باشد، باید خود را از درد و رنج رها کند و دیگران را از آلام خود آگاه نسازد. در واقع، چگونه میتوان با دل شکستگانی که خود در درد و رنج هستند، داغی بر دل آنان نهاد؟ اینها نشان میدهند که وابستگی به دیگران و احساساتی که از آنها ناشی میشود، میتواند به ما آسیب برساند. اگر کسی از نظر روحی و عاطفی در آرامش نباشد، ممکن است با احساساتی مانند غم و اندوه روبرو شود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دردی را درمان کنی، باید بدان که نمیتوان با فشار و ناراحتی بر دل کسی که خود دردی دارد، درمانی یافت. در واقع، برای کمک به دیگران باید با احساسات و شرایط آنها همدل باشی، نه اینکه فقط بر دردشان بیفزایی.
هوش مصنوعی: جان از قرب تو به حدی بر میخیزد که اگر از تو دور شوم، دل تنگیام بیشتر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من کیستم از قید دو عالم فردی
عنقا منشی بلند همت مردی
دیوانهٔ بیخودی بیابان گردی
لبریز محبتی سرا پا دردی
ای دل تو بسی که از غمش خون خوردی
چندین مخروش و باش تا چون کردی
آری شب عشق دیر بازست و سیاه
لیکن تو سپید کار زود آوردی
دی وعده خلاف آمد ازان آزردی
امروز عتاب و جنگ پیش آوردی
داری سر آنکه عذر را نپذیری
یا خود ز پی بهانه میگردی
امروز چو جمله عمر ضایع کردی
فردا چکنی به خاک و خون میگردی
چون پرده براوفتد هویدا شودت
چیزی که به زیر پرده میپروردی
مردی باید، بلند همت مردی
زین تجربه دیده ای، خرد پروردی
کو را به تصرف اندرین عالم خاک
بر دامن همت ننشیند گردی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.