گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

از عشق توم جان و دل و دیده خراب

وز آتش هجر تو شدم همچو کباب

با دشمن و با دوست نه صلح است و نه جنگ

گاهم زند این طعنه و گاه آن به ضراب

 
sunny dark_mode