اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۸۸
در عشق تو دل را نبود هیچ فتور
از سایهٔ تست چشم جانم پرنور
در پای تو میرم به یقین آخر کار
در پای تو مرده به که از چشم تو دور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شدت عشق و اشتیاق به معشوق صحبت میکند. او میگوید که دلش در عشق معشوق هیچ تردیدی ندارد و چشمش از نور دوست پر شده است. همچنان اشاره میکند که در پای معشوق میافتد و به این موضوع اعتقاد دارد که اگر از نگاه معشوق دور شود، حتی مرگ برایش بهتر از آن خواهد بود.
هوش مصنوعی: در عشق تو، دل هرگز از محبت کم نمیآید، زیرا سایهٔ تو بر من است و چشم جانم به نور تو روشن است.
هوش مصنوعی: در پای تو به یقین فنا میشوم، زیرا مردن در پای تو بهتر از آن است که از نگاه تو دور شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سیمین بر تو سنگ بپوشد به سمور
زلفت به شبه همی کند نقش بلور
ای با لب طوطیان و با کشی گور
حسن تو همی مرده بر آرد از گور
امروز منم به زور بازو مغرور
یکتایی من بود به عالم مشهور
من همچو زمردم عدو چون افعی
در دیدهٔ من نظر کند گردد کور
نیکو مثلی زده ست شاها دستور
بز را چه به انجمن کشند و چه به سور
گفتی مگذر بکوی ما در مخمور
تا کشته نشی که خصم ماهست غیور
گویم سخنی بتا که باشم معذور
در کوی تو کشته به که از روی تو دور
سلطان ملک است در دل سلطان نور
هر روز کند به روی او سلطان سور
هرگز ندود برود بر سلطان زور
چشم بد خلق آرد از سلطان دور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.