اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۲۵۰
شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید
از هجر توَم جان به لبان خواست رسید
در خواب خیال تو چو آمد برمن
با روی تو سیر دیدنم صبح دمید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات احساسات عمیق خود را بیان میکند. او در شب، با انداختن نقاب سیاه بر چهرهاش، به شدت از معشوق خود دوری و دلتنگی میکند. در خواب، تصویر معشوقش به سراغش میآید و او در خیال خود به زیبایی معشوقش نگاه میکند و این خیال در سپیدهدم به او شادابی میبخشد.
هوش مصنوعی: در شب گذشته، وقتی که غم و حزن بر چهرهام سایه افکنده بود، به خاطر دوری تو، جانم به لبم رسید و به شدت از رنج و فراق تو احساس درد کردم.
هوش مصنوعی: وقتی در خواب به یاد تو میافتم و چهرهات را میبینم، احساس میکنم که صبح در حال بیدار شدن هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک نیم رخت الست منکم ببعید
یک نیم دگر ان عذابی لشدید
بر گرد رخت نبشته یحی و یمیت
من مات من العشق فقد مات شهید
چون قفل نشاط را شود باغ کلید
از ساعد گل روی بجو جام نبید
گردون ز بساط ابر در دامن خوید
در شاخ زمرد افگند مروارید
آهو با شیر کی تواند کوشید
جوجگک با باز کی تواند پرید
صد بار بدل پند بکردم نشنید
وز خود رائی بدو رسید آنچه رسید
این دیده بیچاره بدو در نگرید
دیدی کز دیدن او دیده چه دید
احسان خداوند به من بنده رسید
بر شاخ امید من بر و برگ دمید
والله که من از جاه تو آن خواهم دید
کآن نوع کس از خلق نه گفت و نه شنید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.