اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۲۰۰
بر آتش سَودای تو ای جان افروز
آسوده نیَم چو شمع از گریه و سوز
روز از غم هجر تو بسوزم تا شب
شب در غم وصل تو بسوزم تا روز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از آتش عشق و longing (دلتنگی) خود نسبت به معشوق صحبت میکند. او میگوید که مانند شمع از غم و اندوه عشق میسوزد و در طول روز از غم جدایی و در شب از آرزوی وصال معشوق میسوزد. احساساتی عمیق و شکننده از عشق و فراق در این ابیات وجود دارد.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آتشی در وجودم شعلهور است و من همچون شمعی در حال گریه و سوختن، آرامش ندارم.
هوش مصنوعی: باید تمام روز را به خاطر جدایی تو عذاب بکشم و تا شب در اندوه وصال تو بسوزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دانی که مرا یار چه گفتست امروز
جز ما به کسی در منگر دیده بدوز
از چهره خویش آتشی افروزد
یعنی که بیا و در ره دوست بسوز
دانی که مرا یار چه گفتست امروز
جز ما بکسی در منگر دیده بدوز
از دیدن خلق، دیده بی دوست بدوز
وز صحبت بی دلی ز دل کینه بتوز
ماننده ابر و شمع، از این پس شب و روز
بی دیده همی گری و بی دل می سوز
هرکس که شود به مال دنیا فیروز
در چشم کسان بزرگ باشد شب و روز
گر بخت سعید و حسن طالع داری
از مال جهان گنج سعادت اندوز
ای تیرگی زلف توام دین افروز
وی روشنی روی توام راه آموز
من در شبم از تو روز میخواهم، روز
و افسردهام از تو سوز میخواهم، سوز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.