اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
»
شمارهٔ ۶
هر لحظه دلم در طلب دلداری
هر دم بودم با دگری بازاری
شد عمر زدست و برنیامد کاری
آری چه کنم چنین نهادند کاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر، احساس نیاز به دلداری و محبت را بیان میکند. او مدام در جستوجوی آرامش است و هر لحظه در حال معاشرت با دیگران است، ولی با این حال هیچ کار جدی از او برنمیآید و عمرش هدر میرود. او در نهایت از اینکه چنین وضعیتی برایش پیش آمده، ابراز نارضایتی میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه دلم به دنبال محبت و آرامش است و هر بار با شخص دیگری درگیر میشوم و در حال چانهزنی هستم.
هوش مصنوعی: عمر به سرعت سپری شد و هیچ اقدامی انجام نشد. حالا چه کار کنم که این وضعیت بر من تحمیل شده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ذات تو در صفات اعیان ساری
اوصاف تو در صفاتشان متواری
وصف تو چو ذات مطلقست اما نیست
در ضمن مظاهر از تقید عاری
من پندارم که هستم اندر کاریی
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری
اکنون که نماند با توام بازاریی
در دیده پنداشت زدم مسماری
از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری
در تیره شب از دیده سبل برداری
بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری
کیمخت زمین بماه نو بنگاری
ما را صنما بدی همی پیش آری
وز ما تو چرا امید نیکی داری
رو رو جانا غلط همی پنداری
گندم نتوان درود چون جو کاری
عشق آتشی افروخت که از بسیاری
در دوزخم افکند همی پنداری
دل سوخته بودی به هزاران زاری
گر آب دو چشم من نکردی یاری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.