گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

تو چیز طلب کت بستاند زهمه

یا همتت آستین فشاند زهمه

کار آنجا سازد آنک اسباب جهان

چیزی است که مُرد ریگ ماند زهمه

 
sunny dark_mode