گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

دم با که زنم کنون که همدم بنماند

دل ریش شد و امید مرهم بنماند

من خوش به امید وصل او می بودم

اکنون به چه خوش شوم که آن هم بنماند

 
sunny dark_mode