گنجور

 
عرفی

تنها نه دلم باده ی نابش همه خون است

مغز قلم و مغز کتابش همه خون است

دل ها شکند وز دل من یاد نیارد

چون بشکند این خم که شرابش همه خون است

از سوز دل ما مشکن توبه که این نیست

آن می که چنین کرده خرابش همه خون است

عرفی نکنی ترک دل ریش چکیدن

کاین میوه ی طوبی است که آبش همه خون است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سلیم تهرانی

من تشنه ی آن چشمه که آبش همه خون است

سرگرم سبویی که شرابش همه خون است

مستی که کند عیش ز پهلوی دل ما

تنها نه شرابش، که کبابش همه خون است

ساقی بده آن جام که چون شهد محبت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه