تا به خون ریزیم اشارت ها نمود ابروی او
میل خون ریزی خود فهمیدم از هر موی او
چون خرامد در دلم جان، هم چو آب زندگی
سر نهد در پای سرو قامت دلجوی او
تا خیال قامتش بیرون نیامد از دلم
کرده ام زنجیر یایش حسرت گیسوی او
گر نمی گردد مه من گرم کین از مهر نیست
از نزاکت طاقت گرمی ندارد خوی او
تا بود آمد شدش بر خاک من ای هم نشین
چون بمیرم شب نهانم دفن کن در کوی او
من که حسرت می کشم عرفی برای دیگران
شیشهٔ می را کی توانم دید بر زانوی او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی است. شاعر با اشاره به زیبایی و جذابیت محبوب، احساسات عمیق خود را بیان میکند. ابرو و موهای معشوق به عنوان نمادهایی از میل به خونریزی و درد عشق معرفی میشوند. شاعر در توصیف حرکات معشوق میگوید که او همچون آب زندگی به دلش جان میدهد و زنجیر حسرت گیسوان او بر دلش سنگینی میکند. همچنین، عشق او به قدری عمیق است که حاضر است در کنار محبوب بمیرد و در کوی او دفن شود. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که حسرت و عشقش برای دیگران غیرقابل درک است و خود نمیتواند زیبایی معشوقش را فراموش کند.
هوش مصنوعی: زمانی که ابروهای او به من اشاره کردند، فهمیدم که میل به خون ریزی در وجودم پیدا شده است، و از هر یک از موهای او این موضوع را درک کردم.
هوش مصنوعی: وقتی جانم در دل با ناز و کرشمه به حرکت در میآید، مانند آب زندگی که در پای سرو زیبا مینشیند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که تصویر زیبایی او از ذهنم بیرون نرفته، به خاطر حسرت موهایش، خودم را به زنجیر کردهام.
هوش مصنوعی: اگر ماه من گرم و مهربان نمیشود، از آنجاست که محبتش خالص نیست؛ و اگر قدرت نرمخویی و محبت در وجود او نیست، دلیلش همان ویژگیهای درونیاش است.
هوش مصنوعی: هر زمان که به خاک من رسیدی، ای همنشین، وقتی که بمیرم، مرا در شب به طور مخفیانه در کوی او دفن کن.
هوش مصنوعی: من که آرزوهایم را در دل دارم و به یاد دیگران نوشیدنیهای عاشقانه را مینوشم، چگونه میتوانم شیشهٔ می را بر زانوی او ببینم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم عالم روشن است از آفتاب روی او
هر چه می گویند مردم هست گفت و گوی او
جان چه باشد تا که باشد قیمت جانان من
هر دو عالم قیمت یک تاره ای از موی او
از عرب آمد ولی ملک عجم نیکو گرفت
[...]
روزم از بیم رقیبان نیست ره در کوی او
شب روم، لیکن چه حاصل چون ببینم روی او؟
او بقتلم شاد و من غمگین، که گاه کشتتم
ناگه آزادی نبیند ساعد و بازوی او
دارد آن ابرو کمان پیوسته بر ابرو گره
[...]
حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او
تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او
میشود صد نکتهام خاطر نشان تا میشود
نیم جنبشها تمام از گوشهٔ ابروی او
زان شکارافکن همینم بس که مخصوص منست
[...]
از نگاه گرم گردد آفتابی روی او
وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او
همچو بوی گل که صد تو می شود از برگ خویش
بیشتر ظاهر شود از پرده نور روی او
در گریبان صبا مشتی عرق گردیده است
[...]
برد از من تاب، تاب سنبل گیسوی او
طاقتم شد طاق، از طاق خم ابروی او!
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.