مسازم نا امید از خود، چو گشتم مبتلای تو
که محروم از تمام خوبرویانم برای تو
در آن صحرا که گیرد هر شهیدی دامن قاتل
بود دست کسی و دامن شرم و حیای تو
شدی بهر فریبم سر گران با عز و خوشحالم
که آگه نیست آن غافل نهاد از شیوه های تو
تبسم گونه ای فرما و عمر جاودانم ده
که باشد لذتی گیرم ز درد بی دوای تو
زمین جوش آشنا در می خوری، دانسته ای گویا
که می سوزم ازین غیرت که هستم آشنای تو
چو فردا جانم آمد سوی تن از سینهٔ تنگم
دهند آواز غم هایش که این جا نیست جای تو
نه با جذب تو کم روزی است، نی در شوق من نقصان
اگر این ها ی دردم باز دارد از قفای تو
علاج شوق عرفی کردی از وصل و برم غیرت
که دردش می کند داروی بیماری فزای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد و رنج ناشی از فراق میپردازد. شاعر از ناامیدی خود میگوید و اینکه به عشق محبوبش مبتلا شده است. او به زیباییهای دیگران اشاره میکند و میگوید که همه چیز را برای محبوب آماده است. همچنین به غمهای عمیق و غیرتهای عاشقانهاش اشاره میکند و از تنهایی و سوزش درون ناشی از دوری محبوبش سخن میگوید. در نهایت، شاعر بیان میکند که عشقش همچنان پایدار است، حتی اگر شکایتها و دردها ادامه داشته باشد.
هوش مصنوعی: من از خود ناامید نیستم، اما وقتی به تو مبتلا شدم، حس میکنم از همه زیبا رویان دیگر محروم شدهام.
هوش مصنوعی: در آن بیابان که هر شهید دامن خود را به خون آغشته میکند، تنها دست کسی به دامان تو نمیرسد و شرم و حیای تو را نمیآلاید.
هوش مصنوعی: تو با وقار و زیباییات مرا فریب دادهای و من خوشحالم که آن بیخبر از روشهای تو، آگاهی ندارد.
هوش مصنوعی: لبخندت را بر من ارزانی دار و عمرم را جاودانه کن، چرا که از درد بیدرمان تو، لذتی عمیق میبرم.
هوش مصنوعی: زمین آشنا بهتندی میجوشد و تو در عیش و نوشی، اما میدانم که از غیرت و عشق به تو میسوزم.
هوش مصنوعی: وقتی فردا روح من به بدنم برگردد، از دل تنگم صدای اندوههایم بلند میشود که اینجا، جایی برای تو نیست.
هوش مصنوعی: نه کمبود روزی من به خاطر جاذبه توست و نه عشق من کم است. اگر این دردها از پشت تو دور شود، این مسأله برای من بیمعناست.
هوش مصنوعی: عشق و شوق را با چه درمانی میکنی، وقتی که دیدن من تو را به غیرت میآورد و این غیرت، درد تو را تشدید میکند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را که میسوزد برای تو
روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد
مرا چه جای دل باشد چو دل گشتهست جای تو
تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه
[...]
دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلای تو
بکن رحمی به جان من که گشتم مبتلای تو
اگر رای تو این باشد که من دانم جفا بینم
جفای جمله عالم را کشم، جانا، برای تو
میان بگشای، ورنه پیرهن صد چاک خواهم زد
[...]
زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو
منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو
بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق
که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو
هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده
[...]
دمی کز تن جدا سازد سرم تیغ جفای تو
تن زارم روان در سجده افتد پیش پای تو
بیا، تا نقد جان را برفشانم در هوای تو
بنه پا بر سرم، تا سر نهم بر خاک پای تو
معاذالله! مرا در دادن جان نیست تقصیری
نه یک جان بلکه گر صد جان بود، سازم فدای تو
مرا تا مبتلا کردی، اسیر صد بلا کردی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.